@@@@@@@@@@
صبح تا شب خدا خدا میکرد
خویشتن را ز خود رها میکرد
تا بگوید خدا به او لبّیک!
@@@@@@@@@@
حلق آویز کرده حاشا را
حظ بَرَد حظ مگر تماشا را
دلش امّا دریغ نابیناست!
@@@@@@@@@@
ناخودآگاه، ناگهان تابید
عشق از سمتِ بیکران تابید
و چنین شد که من شدم مجنون
@@@@@@@@@@
چشم از دل اگر حیا میکرد
غُصّهای، کی دل اشتها میکرد
کار امّا گذشتهاست از کار
@@@@@@@@@@
《مَدِّ》ما چون به روی 《لین》میریخت
از عَرَقهای ما جَبین میریخت!
فَقِنَا رَبّنَا عَذَابَ النَّارِ
@@@@@@@@@@
الامان از عذابِ لاکردار
آدمی را کند ز خود بیزار
من دچارم، دچار باور کن
@@@@@@@@@@
به زمین خورده آسمان انگار
رخت بر بسته از جهان انگار
از همین رو زمان عزادار است
@@@@@@@@@@
با خودش مثل این که لج کردهست
به تکبّر کلاه کج کردهست
میدود سمتِ ناکجا آباد
@@@@@@@@@@
دُبِّ اکبر به دُبّ اصغر بست
گوشِ خود را به عرعرِ خر بست
از خدا با سماع برمیگشت
@@@@@@@@@@
رود را جنب و جوش میزیبد
موجها را خروش میزیبد
سگِ اصحابِ کهف را فردوس
@@@@@@@@@@
پا به تنبانِ شیرِ نر میکرد
گوشِ خر را به نعره کر میکرد
خواب میدید شاهِ شاهاناست
@@@@@@@@@@
چشمِ موسی به کوهِ طور افتاد
تا که ظلمت به چنگِ نور افتاد
روشنایی برهنه میرقصد
@@@@@@@@@@
دشت را مثل نور میپیمود
نه به پا، با ظهور میپیمود
مستِ جامِ سرور بود از بس
@@@@@@@@@@
خویشتن در هبوط را دریاب
طعمهی این سقوط را دریاب
پخمهها دیر دیر میجنبند
@@@@@@@@@@
پایبندِ غرورِ خود بودیم
تا که سرمستِ زورِ خود بودیم
از گزندِ فریبها سرشار
@@@@@@@@@@
نور، اگر لُخت و عور میرقصد
در نهادش سرور میرقصد
ظلمت است آنچه در خود افسردهست
@@@@@@@@@@
دلش از عشقِ نور آکندهست
سینهاش از زبور آکندهست
طینتش از گزندِ گند ایمن
@@@@@@@@@@
طینتش از وقار سرشار است
طبعش از ازدهار سرشار است
دمخور است آدمی که با گلها
@@@@@@@@@@
بوسه از آفتاب میگیرد
اضطراب از حباب میگیرد
قصد دارد بیارمَد با گل
@@@@@@@@@@
خشم خود را سکوت میپرداخت
چشم خود را قنوت میپرداخت
عزمِ جزمش فقط شکفتن بود