ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: فراخوان سومین دوره جایزه ادبی مادرانه
۞ :: تازه‌ترین غزل افشین علا با مطلع «دیدی چگونه صبر خداوند لبریز شد ز حیله‌ این قوم؟»
۞ :: غزل محمدمهدی سیار برای طوفان الاقصی
۞ :: علیرضا قزوه جدیدترین شعر خود را برای طوفان الاقصی سرود
۞ :: «فردای بعد از تو» تازه‌ترین مجموعه غزل دکتر اکرامی فر
۞ :: رونمایی از کتاب «صفر مرزی»
۞ :: رونمایی از کتاب شعر «بی گمان» با حضور فرمانده نیروی قدس سپاه
۞ :: اولین دوره جشنواره بین‌المللی شعر«آفتاب نهان» فراخوان داد
۞ :: عباس براتی‌پور درگذشت
۞ :: اشعاری در در سوگ شهادت امام علی(ع)
۞ :: شلوغ‌ترین دیدار شاعران و رهبری / ماجرای اتاق سیگار
۞ :: رهبر انقلاب در دیدار شاعران: غربی‌ها از زن ایرانی کینه دارند و به دروغ خود را طرفدار حقوق زن معرفی می‌کنند
۞ :: روایت 3 شاعر از دیدار شاعران با رهبر انقلاب
۞ :: مقام معظم رهبری: ویژگی ممتاز شعر فارسی تولید سرمایه‌های معرفتی و معنوی است
۞ :: محمدکاظم کاظمی از خاطره یک عکس با سیدحسن حسینی می‌گوید
۞ :: قزوه: مرحوم جواد محبت جایزه پیش از انقلاب را قبول نکرد و شکنجه شد
۞ :: پرواز ابدی خالق دو کاج؛ «محمدجواد محبت»
۞ :: برگزیدگان بیستمین جایزه ملی کتاب سال دفاع مقدس معرفی شدند
۞ :: حکیم نظامی درباره ملیت و زبان خودچه گفته است؟
۞ :: کتاب سال دفاع مقدس ثبت ملی می‌شود



������������



دریکی از سالهای دهه ی 60 بعدازظهر یک روز از در ِشیشه ا ی روزنامه ی اطلاعات به قصد رفتن به حوزه ی هنری بیرون آمدم.ناگهان یکی از دوستان نویسنده ام (علیرضا افزودی) که به دعوت من می خواست به حوزه بیاید روی شانه ام زد و با صدایی مملو از هیجان گفت:بزرگ علوی..بزرگ علوی...دلم هری پایین ریخت به تصور اینکه بزرگ بزرگ از دنیا رفته است و دوستم دارد به من خبر می دهد.هاج و واج نگاهش کردم که سمت و سوی چشمها را با اشاره ای به طرف در ِ گاراژ روزنامه سوق داد.پیرمردی سپید موی و فرز و شیک پوش را دیدم که به طرف یکی از سواریهای روزنامه می رفت.پیرمرد چست و چالاک بود و آن روز خیلی شبیه استاد عزت الله انتظامی.باورش برایم سخت بود.گفتم:ولی بزرگ علوی الان باید در خارج از کشور باشد.ناگهان چشممان به جلال رفیع افتاد که با شتاب به طرف آن سواری مذکور می رفت.دیگر برایم مسجل شد که پیرمرد فرز و خوشگل و شیک پوش بزرگ علوی است.....و روز بعد در اتاق میهمانان روزنامه خدمت استاد بزرگ شرفیاب شدم.علی رغم انتظارم چندان خوش برخورد و صمیمی نبود . با کمی بی تفاوتی دستم را فشرد و با معرفی ای که جلال رفیع کرد لبخند ماتی روی لبهای بی حالتش نقش بست.لحظاتی کناراو نشستم بی آنکه سوال و جوابی رد وبدل شود.
ناگهان طبعم گل کرد و ارتجالآ رباعی ای سرودم که مورد پسند بزرگ بزرگ قرار گرفت و لبخندی بر لب آورد و به اصطلاح یخش ب شد.....رباعی چنین است :
امروز «بزرگ علوی» را دیدم
استاد سخنور قوی را دیدم

گر عرصۀ داستان نویسی غزل است
از قافیه اش حرف روی را دیدم.

🕊 عباس خوش عمل کاشانی 🕊


تاریخ ارسال :   1402/2/30 در ساعت : 19:2:38       تعداد مشاهده : 88



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 22,698 | بازدید دیروز : 28,794 | بازدید کل : 154,202,149
logo-samandehi