دسته بندی اشعار

آخرین اشعار

آخرین نقدها

دغدغه‌های شاعر

روی ترازو می‌رود با کلّی اصرار
شصت و دو کیلو شاعری ژولیده افکار

بر کاغذی پاره به دستش، می‌نویسد :
غم می‌فروشد دختری پائین بازار

غرق تفکر سمت جایی می‌شود که
کِز کرده مرد لاغری در پای دیوار

بیچاره بدجوری به خود می‌پیچد و هی
پُک می‌زند بر یک نخِ باریک سیگار

مرد جوانی هم کنار پلّه برقی
گاهی تلنگر می‌زند بر سیم گیتار

او هم برای خرج دانشگاه باید
هر شب بیاید روبه‌روی درب تالار

رد می‌شود وقتی که از عرض خیابان
بر می‌خورد چشمش به تصویری دل‌آزار

تا نیمی از تن رفته در گند زباله
بابای بیماری‌ست در سطلی گرفتار

شاعر که مسمومِ هوای شهر دودی‌ست
جَلدی گریزان می‌شود از پیش انظار

یک بیت درد آلود تازه، جان گرفته است
توی سرش از فصل بی‌پایان تکرار

از کوچه‌ی خاکستری رد شد همین که
می‌ریزد آنی غصّه را در مغز خودکار

---

---

   تاریخ ارسال  :   1402/5/11 در ساعت : 8:59:53   |  تعداد مشاهده این شعر :  339

---

---