سید علی اصغر موسوی در تاریخ: 1403/12/23 در ساعت : 3:2:7
سلام علیکم ورحمه الله . طاعات و عبادات عزیزان قبول ان شاء الله . خدارا شکر که سایت فاخر شاعران پارسی زبان دوباره به ایستایی رسیده است. امیدوارم جناب استاد سعیدی راد این بار بیشتر مواظبش باشند چون برای بسیاری از شاعران منفرد و نوقلمان جویای تفنن شعری حضور درسایت بسیار مغتنم است. به سهم خود خوشحال شدم.امیدوارم ماجورباشید ان شاء الله
حسین وفا در تاریخ: 1403/11/1 در ساعت : 21:59:46
سلام و عرض ادب حضور سروران گرانقدر
کاش توضیحی درباره قطعی طولانی مدت سایت درج می شد که چرا اینطور شد و اینکه آیا امکان بازیابی مطالب سالهای گذشته هست یا نه
معمولا سایت ها بطور مرتب در فواصل زمانی نزدیک، بک آپ گیری میکنند که اگر مشکلی پیش آمد بتوانند به آخرین وضعیت خود برگردند
واقعا حیفه این سایت
دوم اینکه متاسفانه اکثریت اعضا از بازگشایی سایت بی خبرند شاید دیگه کنترل نمی کنند ببینند برقرار شده یا نه. کاش میشد به نحوی اطلاع رسانی کرد
عبدالرحیم سعیدی راد در تاریخ: 1403/10/29 در ساعت : 16:16:10
دوستان سلام! ما برگشتیم! البته به دو سه سال عقب تر. راستش من که امیدی به درست شدن این سایت نداشتم. با هزار دردسر راه اندازی شد و از این بهتر هم نمی شد. دست بوس همه دوستان فنی هستم ککه که با کمک آنها این سایت تقدیم به علاقه مندان شد.
اکرم بهرامچی در تاریخ: 1399/4/4 در ساعت : 2:54:44
دخترانه هایم را پاییز برد و برگهای خشک خاطراتم بازیچه ی بادهای سهمگین سرنوشت شد آیا آسمان اشکهای چشمم را دید تا با سر انگشتانش بزداید و آیاسوز حنجره ام را قطره ی بارانی تر خواهد کرد؟ هنوز شال و کلاه سپید م در گوشه ی صندوقچه ی زمان باقی مانده هنوز گرمای آغوش مادرم بر فراز خورشیدها نور افشان است و من به سادگی ِگنجشکانی می اندیشم که در ایوان خانه ی کوچکمان منتظر خرده نان هایمان بودند همیشه از سایه های بلندی که مرا می ترساندند هراسانم. هنوز خنگای جوی آب و پرتاب سنگریزه هایی که در آن می انداختیم شیرین ترین خاطرات من است کجایند قهقهه هایی که گوش فلک را کر میکرد من گم شده ام میان باد و آفتاب.
پروین برهان شهرضایی در تاریخ: 1399/4/4 در ساعت : 2:16:23
دختران سرزمینم هر روزتان فاطمی باد
چوخالی گنبد و گلدسته هایش نشسته روی رخسار بیابان
کند دل خسته هارا درحریمش به اهی و به اشکی گرم مهمان
قم و تبداری اب و هوایش .قم و تلخی اب و لحظه هایش
چه می دانم ولی با هم عجین است غم غربت و طعم خوب سوهان.
پروین برهان شهرضایی در تاریخ: 1399/3/31 در ساعت : 3:40:55
مخزن الاسرار،قاضی منصوری
محکم الانکار ،قاضی منصوری
بعدعمری دم زدن از عدل او
ظالمان رایار -،قاضی منصوری
تکیه بر نامرد کردی و شدی
بی وطن ناچار ،قاضی منصوری
نان شب ازسفره دزدیدی وشد
بر سرت اوار ،قاضی منصوری
کاش اسرار مگو را گفته بود-
بی قرو اطفار، قاضی منصوری!
سعی خود را کرد اما ناگهان
شدخودش احضار،قاضی منصوری.
پروین برهان شهرضایی در تاریخ: 1399/3/15 در ساعت : 2:46:26
با یک شهاب پل پلی انشب.اوشین گرم کار را دیدیم . خیلی برایش غصه می خوردیم.بعدا.رفتیم و با غم تخت خوابیدیم.فردا سحر از رادیو -یک حس پراز درد.امد.و خودش را توی گوش منگ ماجاکرد.بعدا کسی در عمق دل.ان حرفهارا خوب معنا کرد.از جاپریده با تعجب بهت باافسوس.صد بار پرسیدیم.کی اتفاق افتاده اخر؟تازه فهمیدیم. وقتی که ما سرگرم اندوهی دروغین بوده ایم.انگار.در چاه غم افتاده ایم و بیخبر تا صبح خوابیدیم.ای مرد.ای اسطوره ی ازادی وغیرت.بیگانه با پول وغرور و مسند وشهرت.دیدی چه شد اخر.روی مزارت کاخهای رنگی خود را بنا کردند.دیگرنبودی پیش ما اما. هرلحظه که بردند وخوردند وخیانت بر من وما وشماکردند.ازنوخمینی رافدا کردند