ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود
۞ :: سروده‌ای از رضا اسماعیلی؛ تو ارتفاع شهادت، «مُطهری» بودی
۞ :: اختصاصی : هفتادو هشتمین جلسه انجمن ادبی بیدل دهلوی در تاریخ 29 فروردین 1399 به نام "شب سعدی"
۞ :: «دکتر حسن انوشه» سرپرست گروه نویسندگان دانشنامه ادب فارسی درگذشت
۞ :: شاعران، چهلم یاور همدانی را مجازی برگزار کردند
۞ :: اختصاصی : برنامه شب زنده یاد استاد دکتر سید حسن حسینی شاعر و منتقد ادبیات انقلاب اسلامی در گروه بین المللی هندیران
۞ :: اختصاصی : حاج محمود اکبرزاده شاعر و مداح مشهدی درگذشت
۞ :: تمدید مهلت ارسال آثار به کنگره شعر نرجسیه تا ۲۲ فروردین‌ماه

Share
یاهو 
جمعه ۲۳ خرداد ماه ۱۳۹۹
شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب 
با حضور شاعران و استادان و هنرمندان فارسی زبان برگزار شد 
 
 سرکار خانم مستشار نظامی ضمن سلام و خوش آمد شروع جلسه را  اعلام و زندگینامه ای از استاد سبزواری به  شرح زیر اشتراک گذاشتند 
استاد حمید سبزواری در سال ۱۳۰۴ در سبزوار به دنیا آمد. حمید سبزواری، شاعر اشعار مختلف حماسی، عرفانی اعم از قصیده، غزل، دوبیتی، رباعی و شعر نو است.
پدرش ،«‌عبد الوهاب، پیشه‌ور ساده‌ای بود که قریحه شعری داشت. مادر او، شاید اولین استادش بوده باشد.
 
او جامع المقدمات را نزد میرزا حبیب جوینی خوانده است. حاج آقا محمد علی محمدی نیز ازدیگر استادان وی بود.
 
در اثر کودتای 28 مرداد 1332 وی متواری و مخفی شد. لیکن بعدا خود را به شهربانی سبزوار معرفی کرد و 4 سال در وضعیت بلاتکلیفی و تعلیق طی کرد تا سرانجام تبرئه شد.
 
حمید سبزواری ابتدا به شغل معلمی مشغول شد، سپس کارمند بانک بازرگانی در تهران شد و بعد به شاعری وری آورد.
 
وی در رشته ادبیات تحصیل کرده و سال‌ها سابقه تدریس در همین رشته را در کارنامه دارد.
 
سبزواری دارای مدال درجه یک هنر در رشته ادبیات است و اولین شاعری می‌یاشد که کتاب شعرش با عنوان(سرود درد) در سال 1375 کتاب سال شناخته شد.
 
استاد سبزواری خرداد ماه ۱۳۹۵ دار فانی را وداع گفت.
برخی از آثار حمید سبزواری:
 
سرود درد
سرود سپیده
سرود دیگر
کاروان سپیده
یاد یاران
گزیده ادبیات معاصر
 
سرود مشهور زیر سروده استاد سبزواری است
 
 
خمینی ای امام
 
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
 
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
 
چون نجات انسان شعار توست
مرگ در را ه حق افتخار توست
 
این تویی این تویی پاسدار حق
خصم اهریمنان دوستدار حق
 
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود زما تو را سلام
 
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
 
ای مجاهد ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان در ره هدف
 
لرزد از نام تو پایه ی ستم
پشت اهریمنان گشته از تو خم
 
مرز توحید را همچو سنگری
حافظ ملت و دین و دفتری
 
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود زما تو را سلام
 
خمینی ای امام خمینی ای امام
خمینی ای امام خمینی ای امام
مردم ایران در اوایل انقلاب اسلامی و دهه ۶۰ شمسی با اشعار و سرودها و ترانه‌های انقلابی این شاعر توانمند خاطره‌ها دارند و برخی از این سرودها و ترانه‌ها به نوستالژی آن روزها تبدیل شده است.
سرودها و ترانه‌هایی چون "خمینی ای امام" که در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در فرودگاه مهرآباد به هنگام استقبال مردم ایران از امام خمینی خوانده شد یا "ای مجاهد شهید مطهر" که بلافاصله بعد از شهادت شهید مطهری در رثای وی سروده شد و "آمریکا، آمریکا ننگ به نیرنگ تو" در نکوهش سیاستهای استکباری دولتهای آمریکا در قبال ایران و "راه رجا بسته نیست گرچه رجایی برفت" در سوگ شهادت شهیدان رجایی و باهنر یا سرود "رفتند یاران" در مرثیه شهید بهشتی و یارانش و یا شعر و سرود "همپای جلودار " در مورد فلسطین و لبنان که همگی در خاطره تاریخی مردم ایران ماندگار شده است.
 
 
اقای عزیز آذین فرد:
آخرین شعری که استاد سبزواری نزد مقام معظم رهبری خواند‌ند را به اشتراک گذاشتند
 
خوش نشینان ساحل بدانند
موج این بحر را رامشی نیست
دل به امید رامش نبندند
بحر را ذوق آسایشی نیست
 
تا که دریاست دریا به جوش است
شورش و موج و گرداب دارد
هرگز از بحر جوشان مجویید
آن زبونی که مرداب دارد
 
ما نهنگیم و خیل نهنگان
بستر از موج توفنده دارند
این سرود نهنگان دریاست
بحر را موج‌ها زنده دارند
 
ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
طعمه از کام غرقاب جوید
نزد دریادلان مرده بهتر
زان که آرامش و خواب جوید
 
خوش‌نشینان ساحل بدانند
تا که دریاست این شور و حال است
چشم سازش ز دریا ندارند
سازش موج و ساحل محال است
 
یکی از حضار با به اشتراک گذاشتن این شعر یادی از استاد سبزواری کردند 
 
کیست ﺍﻣﺸﺐ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ
ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ،ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ،ﻣﺤﺮﻣﯽ؟
ﯾﺎ ﮐﻪ ﺭﻩ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺟﺎﻥ
ﺗﺎ ﺑﯿﺎﺳﺎﯾﺪ ﺯ ﺭﻧﺞ ﺭﻩ ﺩﻣﯽ؟
ﮐﯿﺴﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ؟
ﻫﺮﺯﻩ ﻣﺴﺘﯿﯽ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺍﯼ
ﺩﺭ ﭘﯽ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ
ﺗﺎ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﺍﯼ
ﮐﯿﺴﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ؟
ﺭﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺠﯿﺮﻫﺎ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ !
ﺑﺎ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪﺍﻥ ﺁﺷﻨﺎ
ﻭﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ؟
ﮐﯿﺴﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ؟
ﺳﺎﺋﻠﯽ ﺑﺎ ﺻﺪ ﺗﻤﻨﺎ ﺁﻣﺪﻩ؟
ﯾﺎ ﮐﻪ ﻣﺤﺮﻭﻣﯽ ﺯ ﻣﺤﺮﻭﻣﺎﻥ ﺷﻬﺮ
ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺳﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ
ﮐﯿﺴﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ؟
ﺁﻩ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺗﺎ ﺑﺘﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ
ﺩﺭ ﭘﺲ ﺩﺭ ﺻﺤﻨﻪ ﺳﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﮐﯿﺴﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ؟
ﺑﺎﺩ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﮑﻮﺑﺪ ﺑﻪ ﺩﺭ
ﻣﯿﺒﺮﺩ ﻫﺮ ﺷﺐ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﺧﻮﺍﺏ
ﻣﯿﺰﻧﺪ ﻫﺮ ﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮ
ﮐﯿﺴﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﺪ؟
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ؟
ﭘﯿﮏ ﻏﻢ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﻣﺮﮒ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯ ﺟﺎﻥ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ
 
دکتر نغمه مستشار نظامی شعری دیگر از استاد سبزواری به اشتراک گذاشتند 
برآیید برآیید به وحدت بگرایید
که از شاخ وفایید که از اصل ولایید
 
شما امت خاصید، شما اسوه ناسید
شما اُس اساسید، شما باب رجایید
 
اگر رمز هبوط است، شما سر فرودید
اگر راز عروج است، شما مرغ هوایید
 
اگر کشتی نوح است، شما عرشه نشینید
اگر ورطه نیل است، شما دست و عصایید
 
اگر آتش شرک است، شما برد و سلامید
اگر مروه عشق است، شما عین صفایید
 
اگر مصر جمال است، در آن خطه عزیزید
اگر ملک جلال است، امیرالامرایید
 
نه پرویز تبارید که پرویز شکارید
نه شبدیز سوارید، که بر بال همایید
 
گر از ترک و طرازید ور از قدس و حجازید
شما محرم رازید، که در بزم خدایید
 
کجا خانه علم است به حکمت در علمید
کجا پهنه رزم است، شما مرد غزایید
 
اگر دُرد به جام است، صبوحی زده گامید
وگر زهر به کام است، شما کامروایید
 
چه از تیر و چه از تیغ، شما روی نتابید
که در جوشن عشقید که از کرب و بلایید
 
شما صبح نویدید، شما پیک امیدید
شما شعر «حمید» ید شما روح فزایید
 
ز کثرت نهراسید، به وحدت بگرایید
که آئینه توحید، شمایید شمایید
 
[برنامه قرار بود ساعت ۲۲ به وقت ایران شروع شود که با اشتیاق شاعران یک ساعت زودتر شروع شد ]
در همین راستا دکتر قزوه :
امشب برنامه باید ساعت ده شب شروع می شد که دوستان زودتر شروع کردند جناب استاد اسماعیلی برنامه را ادامه می دهند و در اجرا به دوستان کمک می کنند
 
دکتر رضا اسماعیلی :
ای نام تو بهترین سرآغاز
بعد از سلام و عرض ارادت، خدا را شاکر و سپاسگزارم که به این دل شده غریب توفیق داد تا  شبی دیگر در محفل علمی - ادبی هندیران در خدمت شما یاران مشفق و دانشوران فرهنگ گستر باشم. 
امشب نیز افتخار دارم هم قدم و هم قلم با برادر شاعرم استاد قزوه و خواهران ارجمندم خانم مستشار نظامی، خانم افضلی و خانم فرمانی، در این همایش باشکوه میزبان مهربانی شما باشم. 
برنامه امشب یادمانی است برای پدر شعر انقلاب، استاد حمید سبزواری که به راستی و درستی شعرش کارنامه و شناسنامه انقلاب اسلامی است.
امیدوارم در این فرصت خجسته، ما را همچون گذشته با نوازش قلم خویش بنوازید. با اشعار، پژوهش ها، یادداشت ها و فایل های صوتی و تصویری خویش.
پیشاپیش به استادان ارجمند، شاعران، نویسندگان، پژوهشگران و هنرمندان ایران، هند، پاکستان، افغانستان و تاجیکستان که با حضور پر مهر خویش باعث غنای برنامه امشب خواهند شد، خیرمقدم عرض می کنم. 
همچنین وظیفه خود می دانم تشکری ویژه داشته باشم از اصحاب روشن اندیش و سختکوش رسانه که پوشش خبری برنامه های گروه هندیران، مرهون همت بلند آنهاست.
 
زنده یاد استادحمید  سبزواری
 🔹️
استاد حمید سبزواری
 
وقت است تا برگ سفر، بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای ِمن خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب ِ راهوار خویش دارند
گاه سفر را چاووشان فریاد کردند
منزل به منزل حال ره را یاد کردند
گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است
چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است
گاه سفر آمد، برادر! گام بردار!
چشم از هوس از خورد، از آرام بردار !
گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن بشتاب! همّت چاره ساز است
گاه ِسفر شد، باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاهِ وادیِ ایمن برانیم
وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر کرد
از هفت وادی در طلب باید گذر کرد
وادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند
بیم حرامی نیست، یاران هوشیارند
وادی نه ایمن، جاده هموار است ما را
امید بر عزم جلودار است ما را
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است
تکریتیان صد دام در هر گام دارند
راه آشنایان، ره به مقصد می سپارند
رهْتوشه باید کو؟ بیاور کوله بارم
امید را ره توشه بهر راه دارم
رهْتوشه باید، پای من همواره پو باش
هفتاد وادی پیش رو گر هست گو باش
رهْتوشه باید، عزم را در کار بندم
دل بر خدا آن گه به رفتن باره بندم
رهتوشه باید، مرغوا مشنو ز هر کس!
رهتوشه ما را شوق دیدار حرم بس!
تنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر!
بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر!
ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم
خفتیم، غافل، خانه بر دشمن نهادیم
خفتیم غافل از معادای حرامی
کردیم سر تسلیم یاسای حرامی
خفتیم غافل رزم را از یاد بردیم
پس داوری بر محضر بیداد بردیم
خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد
خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد
دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم
دست عمل بشکسته و پای فرس هم
تاراج شد، تاراج هر کالایمان بود
خاموش شد هر نغمه، کاندر نایمان بود
ما خامُش و او هر طرف شور و شغب کرد
تاوان خورد و خفت مستی را طلب کرد
سینا و طور و عزّه را بلعید با هم
ما خفته و او در تهاجم قدس را، هم
جولان، به جولانی دگر بگرفت از ما
ماندیم، ما سرگشته، او را قدس و سینا
فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید!
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!
یعنی کلیم، آهنگِ  جان سامری کرد
ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد
وقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم
دل بر پیام دلکش چاووش بندیم
چابک سواران، رهروان، اِحرام بستند
دل بر طنین این صلای عام بستند
آهنگ رفتن کن که ما را چاره فرد است
واماندن از این کاروان، درد است، درد است
باید خطر کردن، سفرکردن، رسیدن
ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن
وادی به وادی سینه باید سود بر راه
منزل به منزل رفت باید تا سحرگاه
گر خاره و خارا و گر دور است منزل
حکم جلودار است بربندیم محمل
ما را گریزی جز که آهنگ سفر نیست
عزم سفر کن فرصت بوک و مگر نیست
باور مکن، افسانه ی افسونگران را
همراه باید شد در این ره کاروان را
باور مکن، امید دیدار حرم نیست
گامی فرا نه، تا حرم جز یک قدم نیست
از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بی گاه و گاه و روز و شب باید گذشتن
گر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم
حکم جلودار است بر هامون بتازید!
هامون اگر دریا شود از خون بتازید!
فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوار
جانان من برخیز و آهنگ سفر کن
گر تیغ بارد گو ببارد جان سپر کن
جانان من برخیز! بر جولان برانیم
زآنجا به جولان تا خط لبنان برانیم
آنجا که جولانگاه اولاد یهوداست
آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداست
آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
جانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من! برخیز باید بر«جبل» راند
حکم است باید باره بر دشت امل راند
جانان من برخیز و زین بر بارگی نه
زی قدس، زی سینا، قدم یکبارگی نه
باید ز آل سامری کیفر گرفتن
مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتن
باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین
باید به سر، زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، تَرک جان و سر کرد
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
تکبیر زن، لبیک گو، بنشین به رهوار
مقصد، دیار قدس همپای جلودار ...
 
و در ادامه مقاله زیر را ارائه نمودند :
 
 
سخن وری مُصلح و آزاد اندیش
رضا اسماعیلی
_______
    
  1  
     «حمید سبزواری» را - بی هیچ تردیدی - باید از سرآمدان و پیشکسوتان شعر انقلاب اسلامی به شمار آورد که آثارش بر محور تفکر اسلامی و شیعی شکل گرفته و بالیده است. قصیده سرایی دین مدار، انقلابی و معترض، با گرایشی «خراسانی - عراقی» در سبک بیان و زبان. شاعری که در کوران قهر و بی مهری شاعرانِ عصر شکست، با شوری انقلابی و لهجه ای آفتابی، از گلبانگ خجسته ظفر و شکوفایی لبخند سحر گفت، و برای باروری و بالندگی شعر انقلاب اسلامی سنگ تمام گذاشت. از همین رو شعرش را به راستی و درستی می توان «تاریخ منظوم انقلاب اسلامی» نامید. علاوه بر این، نام بلند او تداعی کننده سرودهای ماندگار و خاطره انگیزی ست که با ذهن و زبان مردم ایران پیوند خورده است. سرودهایی که در سینه و آیینه آنها می توان فراز و نشیب های تاریخ انقلاب اسلامی را به روشنی به تماشا نشست. سرودهایی همچون:«خمینی ای امام، برخیزید ای شهیدان راه خدا، این بانگ آزادی ست، آمریکا آمریکا مرگ به نیرنگ تو، شهید مطهر، این پیروزی خجسته باد، و...»
     بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) با درک کامل این مسئله که بلاتکلیف ماندن وضعیت و حیثیت هنر در جامعه چه عواقب سویی در دراز مدت می تواند به همراه داشته باشد، به زدودن زنگار ابهام از آیینه هنر اهتمام ورزیده و همچون موارد دیگر با شکستن سد مقدس مآبی، چشم اندازهای تازه ای را به روی هنرمندان به تماشا گذاشتند. مُهر تاکید و تایید زدن بر موسیقی انقلابی و میدان دادن به موسیقیدانان متعهد برای تولید آثار فاخر موسیقایی، برداشتن اولین گام در این مسیر دشوار و ناهموار بود. ورود موفقیت آمیز استاد سبزواری به حوزه سرودهای انقلابی در سال های آغازین انقلاب نیز به اعتبار همین حمایت ها و پشتیبانی ها بود که به این حضور، برکت و عزت بخشید و باعث پویایی و شکوفایی هنر انقلاب اسلامی شد.
     موضوع و محور اصلی و اصیل اکثر سروده های حمیدِ شعر انقلاب «درد دین» بود و قصه شیرینِ. از همین رو آن پیر دردآشنا هر گاه قصد قصیده می کرد، از پیروزی میهن می گفت و شکست اهریمن. چرا که در مکتب انسان ساز اسلام آموخته بود که میهن چون جان است و عشقِ به آن از«ایمان»، و با چشم خویش دیده بود لاله های بردمیده از خون جوانان وطن را. به همین خاطر در دوران دفاع مقدس که میهن اسلامی ناجوانمردانه مورد هجمه قدرت های استکباری شرق و غرب قرار گرفته بود، مومنانه وعاشقانه برای سربلندی ایران و پیروزی دلیران شعر می سرود. شعرهایی که جانمایه اصلی آنها عشق و امید و حماسه بود:
چه طوس وچه تبریز و چه کرمان و زرند
چه پاوه و سردشت و مریوان و مرند
یک ذرّه ز خاک میهن از کف ندهیم
سوگند، به پیروان قرآن سوگند
*
ای خصم امان خورد و خوابت ندهیم
تا از دم تیغ تشنه آبت ندهیم
از صلح مگو سخن که در پهنه ی رزم
جز برق سلاح خود جوابت ندهیم
 
2
     سبزواری از وارثان خلفِ شاعران خرداندیش و موضع مندی چون فردوسی، مولانا، سعدی، حافظ، ناصرخسرو، اقبال و فرخی یزدی بود. سخنور مُصلح و آزاد اندیشی که همچون «اخوان» شعر را پرتویی از«شعور نبوت» می دانست و انگشت اشاره شعرش هماره به سمت «آرمانشهر موعود» بود. آرمانشهری انسانی، با پنجره هایی رو به تجلی باز، و شهروندانی آزاد و سرفراز. از همین رو، شاهنامه فردوسی در چشم او عزیز بود. سبزواری شاهنامه را سند هویت و اصالت ملت سربلند ایران می دانست، به همین خاطر در مصاحبه ای در دفاع از شاهنامه گفته بود:«شاهنامه تنها شمشیر زدن نیست. فردوسی می گوید اگر سلطان داد مردم بستاند می تواند سلطنت کند و اگر نستاند، نه! بُعد اساسی شاهنامه، پاس داشتن راستی و درستی و رادمردی و جوانمردی است. شاهنامه اثری است که اگر کسی تعمق کند در آن، کمالات انسانی را در ارزشمندترین شکل اش درک می کند. به عقیده من کتاب دعایی است در لباس حماسه، نزدیک به زبان مردم عامی.»
     سبزواری که زخم جانسوز کودتای 28 مرداد 1332 را بر پیکر وطن دیده بود، در 15 خرداد 1342 مومنانه به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان خویش لبیک گفت و با سلاح شعر آماده جهادی فرهنگی شد. چنان که خود می گوید:«وقتی امام را شناختیم، من خودم سعی کردم آرمان‌های امام را در شعرهای خودم مطرح کنم. من با خودم فکر کردم و گفتم که خدا و پیغمبر چه گفته و این پیرمرد نیز چه می‌گوید. دراین پیرمرد حقیقتی رادیدم که شروع کردم به طرفداری از ایشان.»
     بدون شک رمز ماندگاری این قصیده سرای انقلابی و آزاده را باید پرداخت مومنانه و هنرمندانه به هويت ايراني - اسلامي و ارتباط تنگاتنگ آثار او با آرمان ها و انديشه‌هاي طلایه داران انقلاب - بخصوص امام راحل و مقام معظم رهبری - دانست. با تامل در کلیدواژه های سرود معروف «خمینی ای امام» که هنگام ورود حضرت امام به ایران سروده شده است، مراتب ارادت خالصانه پیر و پدر شعر انقلاب به بنیانگذار جمهوری اسلامی را به خوبی می توان دریافت: 
ای مجاهد، ای مظهر شرف
ای گذشته ز جان، در ره هدف
چون نجات انسان شعار توست
مرگ در را ه حق، افتخار توست
این تویی،این تویی، پاسدار حق
خصم اهریمنان، دوستدار حق
بود شعار تو به راه حق قیام
ز ما تو را درود، زما تو را سلام
خمینی ای امام ،خمینی ای امام
خمینی ای امام، خمینی ای امام
 
  3    
     همچنان که اشاره شد، حمید سبزواری هر چند در اکثر قالب های ادبی طبع آزمایی کرده، ولی بیش تر به قصیده سرایی شهره است. اما جالب است بدانید که پیش از انقلاب و در دهه های چهل و پنجاه که ذوق و ذایقه ادبی جامعه بیش تر به قالب های نیمایی گرایش داشت، آثاری از  وی که تاریخ آن سال ها را بر پیشانی دارند، اکثرا در قالب های  چارپاره ( قالبی نسبتا نو که آن را حلقه پیوند قالب های سنتی و مدرن می دانند)، نیمایی و سپید سروده شده اند، و این نشانگر سعه صدر و انعطاف پذیری ادبی سبزواری ست. تامل در این دقیقه ما را به این نتیجه می رساند که وی تعصبی به هیچ یک از قالب های ادبی نداشته و به اقتضای نیاز ادبی جامعه شعر می سروده است.
     آنان که با تاریخ ادبیات معاصر آشنایی دارند، به خوبی می دانند که دهه های چهل و پنجاه، دهه های رفرم و پوست اندازی شعر معاصر ایران است. در این دو دهه اکثر جریان های غالب ادبی – به صورت مستقیم یا غیرمستقیم – از انقلاب ادبی نیما متاثرند و به قالب های نیمایی و آزاد گرایش دارند. بدیهی ست در چنین دورانی هر شاعر هوشمندی برای دیده و شنیده شدن، بر طبل همدلی با نیما و همراهی با قافله شعر نیمایی می کوبد. در چنین روز و روزگاری سبزواری نیز که رسانه شعر را برای ابلاغ پیام انقلاب به جامعه برگزیده است - هوشمندانه و بی هیچ تعصبی – برای ادامه حیات ادبی خویش به گفتمان نیمایی روی می آورد و از ظرفیت ها و ظرافت های قالب های نیمایی و سپید در راستای تبلیغ و ترویج هدف خویش بهره می گیرد. از این منظر، اقبال او به چارپاره ( دوبیتی های پیوسته) و قالب های نیمایی و آزاد برای ابلاغ پیام انقلاب امری کاملا معقول و قابل قبول است. چرا که یک شاعر آگاه باید «فرزند زمانه خویش» باشد تا بتواند از طریق رسانه شعر با مخاطبان خویش ارتباط برقرار کند.
 
سبزواری بعد از انقلاب در مصاحبه ای با یکی از روزنامه های کشور، نظرات خود را در باره انقلاب ادبی نیما و شعر نو چنین بیان می کند:«شعر نو را نمی پسندم، به لحاظ این که وزن را شکسته و قافیه را از بین برده، در واقع اساس شعر را در هم ریخته، چون معتقدم نیمی از زیبایی شعر به موزون بودن و مقفی بودن آن است. به هر حال مخالف نیستم با شعر نو و خودم هم شعرهایی به سبک نو دارم و آثار پایه گذاران شعر نو را دوست دارم، آثاری چون سروده های لطیف نیما و شعرهای فخیم اخوان ثالث. متأسفانه پیروان این بزرگان، شعر نو را خراب کرده اند. این افراد چون توان سرودن این گونه شعر را ندارند، قلم بطلان بر تمام قواعد شعر فارسی کشیده اند.»
     به هر روی، چارپاره ها و نوسروده های سبزواری نیز حجم قابل توجهی از کلیات او را به خود اختصاص داده اند که جا دارد توسط پژوهش گران در فرصتی مقتضی به آن پرداخته شود. و این هم نمونه ای نسبتا موفق از سپیدسروده های او:
«در من زخمی نشسته است
نه از دشنه...
که، از نگاه...
نه در سینه،
که، در احساس!
شماتتم می کشد که تو را هر روز
در فردا می جویم
فردایی که قرن هاست
پشت دیوار امروز
سر بر زانوی انتظار دارد
انتظار!!
انتظار
ا... نت ... ظا ... ر!»
 
   4 
     حرف آخر این که اگر امروز نام استاد سبزواری چون ستاره‌ای پرفروغ در سپهر شعر انقلاب می‌درخشد، به پشتوانه دغدغه‌های زلال و مقدسی است که در سینه دردآشنای آن استاد فرزانه خانه کرده بود. دغدغه اسلام، انقلاب، عدالت، مردم و پاسداری از دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی. آن شاعر درد آشنا، طی سال‌ها - بیش از نیم قرن - راه خجسته شعر انقلاب را با خون دل، نقد جان و خوردن زخم زبان بر نوآمدگان هموار کرد و دریغ و درد که در تمام طول این سال‌ها از دوست و دشمن - به جرم آرمانخواهی و تعهد‌اندیشی - خنجر بی‌مهری خورد!
     و اما امروز بر ما که ادعای خویشــی و هم‌ کیشــی با استاد را داریم، فرض است که به احترام انقلاب، امام، مردم، و شهیدان به خون خفته راه «استقلال و آزادی»، نام بلندش را پاس بداریم. نام بلند ادیب و سخنور فرهیخته ای را که برای بالندگی و زایندگی شعر انقلاب سنگ تمام گذاشت و تمام زندگی اش را وقف هدایت و هویت‌بخشی به ادبیات فاخر انقلاب کرد. 
     با سلام و درود به روح آسمان پرواز «حمید شعر انقلاب» و با آرزوی آمرزش و آرامش برای آن عزیز سفر کرده، این نوشتار را با یک رباعی عرفانی از او به پایان می برم:
باز آمده ای به خویشتن می‌‌طلبم
فارغ شده ای ز دام تن می‌‌طلبم
با خصم به کارزار و با خود به نبرد
این است حماسه ای که من می‌‌طلبم

همچنین سرکار خانم مستشارنظامی دو فایل صوتی ازدکتز غلامعلی حداد عادل که  پیرامون شخصیت و تاثیرگذاری مرحوم سبزه‌واری صحبت کرده بودند، به اشتراک گذاشتند. 
 
🔹
 
 
جناب آذین فرد چند شعر خاطره انگیزاز استاد سبزواری به اشتراک گذاشتند 
 
بانگ آزادی
 
این بانگ آزادی ست، کز خاوران خیزد
فریاد انسان‌هاست، کزنای جان خیزد
اعلام توفان‌هاست، کز هر کران خیزد
 
آتشفشان قهر ملت‌های در بند است
حبل‌المتین توده‌های آرزومند است
 
الله‌اکبر، خمینی رهبر
 
دشمن بداند ما موج خروشانیم
زاییده بحریم، فرزند توفانیم
در سنگر اسلام، بگذشته از جانیم
 
بازو به بازو، صف به صف، ما آهنین چنگیم
سنگر به سنگر، جان به کف آماده جنگیم
 
تخت شهنشاهان، شد سرنگون از ما
بخت تبهکاران، شد واژگون از ما
دامان آزادی، شد لاله‌گون از ما
 
ما حافظ آزادی و اسلام و قرآنیم
ما در پی آسایش و معراج انسانیم
 
الله‌اکبر، خمینی رهبر
 
ما در ره اسلام، پیمان خون بستیم
زنجیر استعمار، مردانه بگسستیم
 
🔹
 
خجسته باد این پیروزی
 
از صلابت ملت و ارتش و سپاه ما
جاودانه شد از فروغ سحر پگاه ما
 
صبح آرزو دمیده از کرانه ها
شاخه های زندگی زده جوانه ها
 
این پیروزی خجسته باد این پیروزی
 
"خجسته باد این مبارک بهار
به باغبان خجسته باد
 
خجسته باد این گل افشان دیار
به بلبلان خجسته باد
 
همیشه بادا وطن بر فراز
این پیروزی خجسته باد این پیروزی
 
نوبهار ما از کران زمین
پر شکوفه شد شاخه امید
 
خون هر شهید می دهد نوید
نوبت ظفر این زمان رسید
 
به کوری دیده دشمنان
شکسته شد سر اهریمنان
 
صبح پیروزی مبارک باد
این ستم سوزی مبارک باد
🔹
 
استاد محمد حسین انصاری نژاد شعری را سرودند و 
 به روح بلند ودردمند پدرشعرانقلاب زنده یاد حمیدسبزواری تقدیم نمودند 
 
" بانگ درای قافله ی سربدارها
پیچیده در سپیده دم کوهسارها
 
بنگر بر آن کرانه فرود عقاب را
چرخی بزن فراتر از این گیرو دارها
 
پیری قلم به دست سبکروح درفلق
رد می شود رهای رها از حصارها
 
آشفته از مقرنس چرخ کمان به دست
ازگردش مشعبد و زخم قمارها
 
بانگ جرس شنیده و بی تاب می رود
با آخرین ستاره از این رهگذارها
 
پیری ،امام آینه ها را مرید محض
پیری،امیر قافله ی شب شکارها
 
پیر است و چشم شب شکنش دیدنی تراست
صاف و صریح مثل همان روزگارها
 
بشنو از او سپیده دمان شعر تازه ای
شعری شبیه زمزمه ی جویبارها
 
شعری از او در آینه ی صبح سبزوار
چون گیسوی شکن شکن آبشارها
 
بانگ رحیل می رسد و بال می زند
مثل پرنده ازقفس انتظارها
 
زخم زبان شنیده اى ،ای پیرشب ستیز
زخم زبان شنیده ای از دوست،بارها
 
خواندی به رغم سنگ کبوتر ستیزها
خواندی به رغم فتنه ی خنجر گذارها
 
خواندی تو از گلوی شهیدان ،"سرود درد"
خواندی از آفتاب، میان غبارها
 
زخم زبان شنیده ای و دم نمی زنی
زخم زبان شنیده از این سوگوارها
 
جان می دهندازغم کوچت،نگاه کن!
نانی شده است قسمت این مرده خوارها!
 
ازپرده پرده ی سخنت می رسد به گوش
یک سینه زخم حنجره ی هم  قطارها
 
دربیت بیت،دغدغه ی انقلاب بود
یعنی به شب ستیزی ات آیینه دارها
 
دفترشبیه جنگل طاووس،رنگ رنگ
بنگرازآن مکاشفه نقش ونگارها
 
ای دفترت شبیه درختان سربلند
برسرمراست ازغزلت سایه سارها
 
شعرت شکوه گمشده ی پابرهنگان
در گرد باد حادثه آن پایدارها
 
لبریز از شقایق پرپر ترانه ها
سرشاراز شکوفه ی سرخ انارها
 
بنگر چقدر شاعرکان خیره بر نوبل
بنگر چقدر در صف اسکار،خوارها
 
قومی تکان نداده شهادت کلاهشان
قومی میان معرکه آتش بیارها
 
دم می زنند پشت نقاب نفاق و زرق
در رنگ ها که دیدی ازآنان هزارها
 
اینسان پرنده ی رمضان گشت روح تو
پر زد میان گریه ی شب زنده دارها
 
ازآن بهار باغ گل سرخ مانده است
می بینمش به وسعتی ازلاله زارها
 
"ما را نشان برگ گلی زان بهارماند"
ما را همین بس است از او یادگارها
 
 
 
سروده دکتر رضا اسماعیلی شعری از سروده های خودشان را تقدیم و در ادامه مقاله با عنوان باکاروان نیزه از نگاه استاد سبزواری را به اشتراک گذاشتند 
🔹️
با یاد استاد حمید سبزواری:
 
غزل سلام
 
آمد ز راه مرد و غزلخوان سلام کرد
چون بوی گل، به باغ و گلستان سلام کرد
 
در پیش پای حضرت دریا بلند شد
ابری شد و به فطرت باران سلام کرد
 
در فصل شب، ز روشنی مهر و ماه گفت
آیینه شد، به صبح درخشان سلام کرد
 
رد شد ز کوچه باغ نگاه فرشته ها
با لهجه ی فرشته، به انسان سلام کرد
 
وقتی شکست بغض خدا در گلوی او
«امَن یُجیب» خواند و به ایمان سلام کرد
 
در گوش لاله ها، غزلی دلشکسته خواند
آتش به جان، به داغ نیستان سلام کرد
 
با داغ دل، سرود غریبی ز درد خواند
در فصل خون، به زخم شهیدان سلام کرد
 
در فتنه خیز خون و خطر، قد نکرد خم
قامت کشید سرخ و به توفان سلام کرد
 
او شاعر حماسه ی خرداد عشق بود
با نای جان، به پیر جماران سلام کرد
 
در آخرین نماز به پابوس دوست رفت
چرخی زد و به شمس خراسان سلام کرد
 
آهسته از کنار نگاه زمین گذشت
در آسمان، به حضرت جانان سلام کرد
 
رضا اسماعیلی
 
 
به نام خدا
 
«با کاروان نیزه» از نگاه استاد حمید سبزواری
_________
 
می‌آیم از رهی که خطرها در آن گم است
از هفت منزلی کـه سفـرها در آن گم است
از لابـه‌لای آتش و خـون جمع کـرده‌ام
اوراق مقتلـی کـه خبـرهـا در آن گم است
دردی کشیـده‌ام کـه دلـم داغــدار اوست
داغی چشیده‌ام که جگرها در آن گم است
 
این ابیات بخشی از چهارده بندی سروده شاعر عزیز قزوه است که به وقایع و اتفاقات عاشورای حسینی به دیده خاصی می‌نگرد. تفکر قزوه و آثار این شاعر ویژه خود اوست. خوانندگان اگر به آثار این هنرمند شتابزده و بی‌توجه نظر کنند؛ گرفتار سردرگمی خاصی می‌شوند.
درک نظرگاه‌های عاطفی و عرفانی و پی بردن به کنه برداشت‌های این سراینده مستلزم تفکر بیشتری است. کم حوصله ‌گان و ظاهربینان به عمق تعابیر او به دشواری راه می‌ برند و گاه این گروه در فهم مقصود و معنی پاره‌ای از ابیات و آثار ایشان درمی‌ مانند!
با کاروان نیزه یکی از پر رمز و رازترین آثار این سراینده است که از عرفانی خاص خود سرشار است. خواننده‌ي سطحی ‌نگر، از درک معانی بسیاری از ابیات این شاعر توانا و پرمطالعه و متفکر و مبتکر مسلماً عاجز است. اما آنان که با آثار عارفان بزرگ آشنایی دارند و سطحی‌ نگر نیستند و در فراز و نشیب زندگی پر رمز و راز با او همگام بوده‌اند و در مراحل زندگی شکست‌هایی را دیده‌اند که نه شکست بلکه عین پیروزی بوده و تلخی‌هایی را چشیده‌اند که در مذاقشان شیرین ‌تر از عسل آمده است، می ‌توانند به درک معنویت و ایهامات این شاعر که خود خطرها به جان خریده و از هفت خوان دشواری‌ها گذشته و به مراحلی رسیده که مرگ را شیرین تر از عسل یافته، راه یابند.
شاعر ما در این شعر- می‌آید از رهی که خطرها در آن گم است - از راه پر خطری سخن می‌گوید که پیمودن این راه خطیر گرچه عظیم‌ ترین دشواری‌ها را در پیش دارد؛اما خطر هرچه بزرگ باشد در مقایسه با بهره‌مندی پوینده آن راه – هر دشواری و خطر حتی فدا شدن – آسان‌ترین و بی‌ خطرترین طریق است.
راه شهادت، از سفری می‌گوید که طولانی ‌ترین راه‌ها و دشوارترین صدمات در عزم راه سپر آن خطرگاه، سهل است، و دردی را به جان می‌خرد که داغ آن درد را بر دل دارد؛ یعنی از دست دادن آن درد، بر دل او داغ نهاده است و آرزوی زهری را دارد که شیرین ‌تر از عسل است.
زبان شاعر ما، زبان شاعران سطحی ‌نگر و ساده برداشت نیست، پیچیدگی خاصی در ادبیات این چهارده بند است که وقتی خواننده یا شنونده پی به مقاصد و معانی شعر این شاعر عزیز می‌برد؛ عمق برداشت‌های عارفانه و بیان پیچیده سراینده آن ‌را درمی‌یابد و هم این ‌جاست که دریافت‌ های خواننده مایه بهره‌ گیری بیش‌ تری می‌شود که مسلماً از خواندن یک اثر عریان لذت بخش ‌تر است.
قزوه شاعری است کم نظیر، انسانی است والا؛ و این دستاوردها را که در شعر خود دارد اثر تحصیل در چهار مکتب یا بهتر بگویم در چهار دانشگاه است.
ایشان دکتر در ادبیات فارسی و بهره‌ مند از ادبیات سایر ملل خاصه عربی است. در غالب متون مطالعه دارد و بیش ‌ترین مطالعه‌ این عزیز در دو دانشگاه انقلاب اسلامی و کلاس‌های جنگ تحمیلی است. تصور حقیر بر این است که بیش‌ ترین بهره را از این دو کلاس دارد، چرا که شاعری سراپا صداقت و پاکی و یک رنگی است، و شعرهای او غالباً از عرفان و حماسه خاصی برخوردار است که در آثار دیگر شاعران مشاهده نمی‌شود. درک شعرهای عرفانی و حماسی قزوه برای هر خواننده آسان نیست. حتی بسیاری از شاعران هم به لطائف پنهان در لا به‌ لای ابیات ایشان به دشواری راه می ‌یابند و خود این‌ گونه آثار از ارزش ادبی بیش ‌تری برخوردار است؛ چرا که شعر عریان گفتن که تفکری را برنیانگیزد، شعر نیست.
متأسفم که جراحت دست آن هم انگشت سبابه – قطع قسمتی از انگشت - مانع از شرح بیش‌ تری در ویژگی‌های شعر این ادیب هنرمند است. تردستی‌های جناب قزوه بین شاعران متعهد ما زبانزد آشنایان با شیوه تفکر و زندگی فرهنگی رزمی اوست.
 
🔹
دکتر قزوه در ادامه مقاله که استاد اسماعیلی به اشتراک گذاشتند این جمله را بیان کردند  :
 آمپولی اشتباهی به یکی از انگشتان دست راست استاد زده بودند و منجر به قطع یک بند از یک انگشت شان شده بود و در حالی که دست شان زخمی بود  این نقد را در باره ترکیب بند ناقابل من نوشتند
بنده  قصیده ای را  در همان صبح تشییع استاد سرودم و در مراسم تشییع شان توسط سعید حدادیان خوانده شد 
مزار ایشان در میدان بزرگ شهر سبزوار و نزدیک به مزار حکیم بزرگ ملاهادی سبزواری ست در روز خاکسپاری سعادت حضور  داشتم. یادش سبز تا همیشه
 
«خاک ای خاکی که می گیری کنون در بر مرا
بشنو از من نیست جز شور خدا در سر مرا
آتشی دارم به جان گویی خدا روز ازل
خلق کرده جای خاک از خون و خاکستر مرا
شعر پاکم رشته ای از شیر پاک مادر است
نور قران ریخته در کام جان مادر مرا
بید مجنونم که در دشت عطش روییده ام
نشکند طوفان و تندر نشکند صرصر مرا
از تبار نوبهارم سربدار سبزوار
هان کفن سازید از نسرین و سوسنبر مرا
همرهم بودید هم از منزل اول به صدق
همصدا باشید هان تا منزل آخر مرا
می برندم بال در بال ملایک تا بهشت
دسته های قدسیان با بانگ یا حیدر مرا
لحظه ی تلقین زمان ذکر افهم یا حمید
روضه ای خوانید از آن سید بی سر مرا
بار سنگینی نبودم روی دوش دوستان
آن چنان خجلت نداد این پیکر لاغر مرا
پیش چشم مردمان در شستشوی واپسین
آب غسل آرید از جوبار چشم تر مرا
خوانده ام عمری سرود درد اما با نشاط
التفاتی نیست بر دنیای خنیاگر مرا
آنقدر شور حسینی هست در جانم که عشق
برده از جامه دران یک پرده بالاتر مرا
سالک راه ولایت بودم از روز نخست
می شناسند از بن جان رهرو و رهبر مرا
پارسی را پاس می دارم به فر انقلاب
پارسایانی که می دانید قدر و فر مرا
فارغم از لعل و مروارید و یاقوت و درر
نیست جز در دری در زندگی گوهر مرا
من مرید اهل بیتم من زبان ملتم
پاس می دارند هم بیرون از این کشور مرا
هم دلیران مهر می ورزند بر اشعار من
هم شهیدان یاد می آرند در سنگر مرا
ای خمینی میهمان داری مریدت آمده ست
نزد پیغمبر شفاعت کرده آن سرور مرا
غیر ذکر یا علی ذکری ندارم بر زبان
دست می گیرد علی در عرصه محشر مرا»
 
علیرضا قزوه 
🔹
دکتر اسماعیلی به نقل از خبرگزاری دفاع مقدس مقاله زیر را به اشتراک گذاشتند :
 
حسین آهی: 
سبزواری اساساً یک شاعر سیاسی بود
هرکس با ظلم بستیزد، جهان بینی‌اش شیعی است
________
 
حسین آهی شاعر و پژوهشگر ادبی گفت: مبارزه با استبداد درونی و بیرونی پیوسته در طول 70 سال عمر استاد سبزواری که در کار مبارزه بوده مشهود است. اساساً ایشان یک شاعر سیاسی بود.
 سبزواری اساساً یک شاعر سیاسی بود/ هرکس با ظلم بستیزد، جهان بینی‌اش شیعی است
به گزارش حلقه وصل، «حسین آهی» شاعر و پژوهشگر ادبی با اشاره به ویژگی‌های مرحوم حمید سبزواری گفت: استاد حمید سبزواری شخصیتی بود که 90 سال زیست و اما این زیست چگونه بود. یکی از شگفتی‌های استاد سبزواری که معمولاً جایی به آن نپرداخته است از منظر ژورنالیستی و روزنامه نگاری است.
وی افزود: استاد سبزواری از آنجا که مبارزه با ظلم، جنایت، ستم خمیره او بود؛ پیوسته و همواره در برابر ظلم و بی عدالتی سکوت نمی کرد. نه اینکه او نباید سکوت نمی کرد یعنی کسی که جهان بینی شیعی دارد نباید سکوت کند استاد سبزواری از جوانی و بعد از نوجوانی این چنین بود.
آهی در پاسخ به اینکه ایشان دوران نوجوانی خود را چگونه گذراندند، گفت: این بعُد از زندگی ایشان مغفول است برای آن است که تمام مجلات و روزنامه های دهه20،30 و به ویژه از 1327 خورشیدی به این سوی تا سال 29، 30، 31 و 32 به بعد از کودتای 28 مرداد را وقتی می بینیم آثار استاد سبزواری پیوسته به حمایت از مظلوم، کارگر و رنجبر است که تمام اسناد آن را دارم زیرا اسنادی نیست همه جا آن را داشته باشد.
وی خاطرنشان کرد: از قدیمی ترین اسناد این ادعا متن های اصلی روزنامه سیاسی فکاهی چلنگر است و مجلات دیگر. استاد سبزواری در سن 21 سالگی که آن زمان همه به کار خودشان مشغول بودند را با شعرهای کاملاً سیاسی می بینید که در بسیاری از جراید آن روزگاران پیوسته چاپ می شد که در مبارزه با بی عدالتی، جنایت، تعدی و استبدادزدگی بوده است.
این شاعر افزود: بنده بسیاری از این روزنامه ها و جراید را به یکی از فرهنگسراهای تهران تحویل دادم تا این جراید بیشتر حفظ شود. نه تنها مجله کم یاب چلنگر بلکه ماهنامه های ادبی آن روزگاران مثل ماهنامه موج، صائب که خلیل سامانی آن را به بازار راه می داد و مجلات گهن تر مثل گوهر نشان می دهد که استاد سبزواری در بسیاری از این ابعاد پیشتاز است که این یک بخش از زندگی ایشان است. بخش دیگری از زندگی ایشان مربوط به قدرت ادبی ایشان بود که بی تردید در قصیده و غزل به شیوه هنری تردید نباید کرد که ایشان از سرآمدان روزگار خود بوده است.
وی ادامه داد: آشنایی ما با استاد سبزواری از دهه 40 زمانی که انجمن مترجم نظام مدنی و انجمن صائب در خانه ها برگزار می شد اولین بار 17 سالم بود ایشان را در انجمن  ایران دیدم؛ استاد سبزواری یک قصیده خواندند که من شگفت زده شدم. پس از آن در یک انجمن خصوصی که آقای ریاضی یزدی و ایشان و چند نفر از شاعران آن روزگار حضور داشتند استاد را می دیدیم که شعر آرمانی می گفتند. من همیشه به جای شعر آئینی کلمه شعر آرمانی به کار می برم و پیشنهاد می کنم زیرا شعر آئینی هم لفضاً و هم معناً ترکیب نادرستی است. محافلی که در اطراف شعر آرمانی روشن بود؛ در این محافل توفیق زیارت استاد سبزواری بود.
آهی درباره علت ماندگاری اشعار استاد سبزواری گفت: مبارزه با استبداد درونی و بیرونی پیوسته در طول 70 سال عمر استاد سبزواری که در کار مبارزه بوده مشهود است. اساساً ایشان یک شاعر سیاسی بود؛ به گونه دیگری بگویم شیعی با این معنا که وقتی آب می نوشید بر امام حسین علیه السلام سلام می دهد پیداست نفس کشیدن این جور آدم ها سیاسی است. آب می نوشد بر حسین سلام می دهد و بر یزید لعنت می دهد. یزید یه نفر بود و رفت مقصود این است که این منش یعنی شیعی بودن.
وی در پایان تاکید کرد: اساساً هر کس این گونه جهان بینی دارد که با قدرت فاسد می ستیزد، شیعی است. در تاریخ شعر مقاومت کسانی را داریم که وقتی شرح حالشان را می خوانیم جهان بینی شیعی و گرایش شیعی دارند که سرمشق آن ها حضرت سیدالشهدا است. خیلی از شاعران و سخنوران این گونه هستند. ما از خردسالی با آب نوشیدن تکلیفمان روشن است، این نوع گرایش در واقع مبارزه با ستم و استبداد زدگی خمیرمایه ذهن و زبان شاعر می شود.
 
دکتر سید محمد مهدی عبداللهی :
"تقديم به پدر شعر انقلاب استاد حميد سبزوارى در پى درگذشت ايشان"
 
نگاه آینه از ماتمى خبر دارد
حکایتى ست که غم نامه اى دگر دارد
 
ستاره مى دهد از کوچ او خبر، امشب
خوشا سپهر ادب اینچنین قمر دارد
 
بخوان به گریه غزل هاى "سبزوارى" را
میان "بانگ جرس"*، ناله ى سحر دارد
 
مسافر ملکوت است، چشم هاى "حمید"
که باشکوه بر آن بیکران، نظر دارد!
 
کتاب حاصل عمرش، فقط ولایت بود
چکیده اى که در آن تا خدا سفر دارد
 
سرود، درد* جدایى و درد هجران را
"سرود دیگر"* او، رنگ محتضر دارد
 
* اشاره به کتاب هاى "سرود درد"، "سرود دیگر" و "بانگ جرس" استاد سبزوارى
🔹
سرکار خانم فیروزه حافظیان تصاویری از استاد سبزواری منتشر و بیان کردند  :
 
باسلام وادب به فرهیختگان محترم بااحترام ودرودبه روح پاک استادحمید سبزواری  چون کتاب ودستخط عزیز استاد دردفترخاتون قلم است عکس وفیلمهای ارزشمندزیادی را ازاستاددرآرشیو داریم که باشرایط فعلی دردسترس نیست استادهمیشه مشوق کارهای بانوان اهل قلم بودند واکثرآ دربرنامه های ما شرکت می کردند چندعکس درگالری داشتم  بیاد استادتقدیم می کنم که بنده هم همراه کاروان یادمان استاد سبزواری باشم.
🔹
 
یادداشتی از استاد عبدالرحیم سعیدی راد با عنوان (سبزواری الگویی برای شاعران انقلابی)
.
در اوایل دوران شاعری‌ام (حوالی سال‌های 68- 69) تا سال‌ها نمی‌دانستم که «حمید سبزواری» تخلص جناب آقای «حسین ممتحنی» است. البته تخلص او در اغلب غزل‌هایش حمید بود. می‌گویند کار سرودن را از چهارده سالگی شروع کرده بود. کسانی که از سنین پایین شعر را شروع می‌کنند معمولا در دوران جوانی که اوج سرودن و جسارت‌های زبانی در شعر است به پختگی لازم در شعرهایشان می‌رسند.
مرحوم سبزواری از آن دست نیروهای انقلابی‌ها بود که از سال 1332 فعالیت‌ها و مبارزات خود را شروع کرده بود. اینها را در راه سفری به قم برایم تعریف کرد و چقدر ماجراهای شیرینی داشت که همان موقع به ایشان عرض کردم که این خاطرات ظرفیت سریال تلویزیونی شدن را دارند. یکی دو کار از شعرهای با مضمون انقلابی هم برایم خواند که ابیاتی از یکی از آنها این بود:
می‌گفت این شعر را در سال 32 در واکنش به جریان امتیاز نفت شمال، سروده است. شیوه شعری او بیشتر متاثر از سبک خراسانی و گاه تلفیقی از سبک خراسانی و سبک عراقی است. سبزواری البته در واپسین سال‌های عمر خود به سبک هندی تمایل نشان داد و غزل‌هایی به این سبک سرود.
شعر زنده یاد سبزواری، شعری بی تکلف و در عین حال استوار و فاخر است. لحن حماسی شعرهای ایشان از جمله ویژگی‌های اصلی کلام و بیان استاد محسوب می‌شود. این ویژگی را به وضوح می‌توان در سروده‌های سال‌های متمادی ایشان و در انواع قالب‌های شعری ایشان مشاهده کرد. انقلابی‌گری نیز از اصلی‌ترین ویژگی‌های درونمایه شعر ایشان محسوب می‌شود و تقریبا در همه سروده‌های ایشان خصوصا بعد از انقلاب اسلامی مشهود است. از این می‌توان فهمید که شخصیت ایشان در همه صحنه‌های انقلاب حضور چشمگیری داشته و به دهه شصت و دوران پرخروش دفاع مقدس محدود نمی‌شود.
به هر حال استاد سبزواری از پیشتازان شعر انقلاب بود و بسیاری از شعرهایش پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی را با مضمون نهضت مردم ایران سرود، به این خاطر، پدر شعر انقلاب نام گرفت.
سرود زیبای «خمینی ای امام (ره)» که در اولین لحظه ورود امام خمینی به ایران در فرودگاه مهرآباد اجرا شد جزو ماندگارترین آثار این شاعر بزرگ است. بارها او را دیدم که در دیدار شاعران با مقام معظم رهبری مورد تشویش رهبری قرار گرفت و در آخرین دیدار هم در خصوص ایشان فرمود: معلوم می شود در این سن هم می شود شعر جوانانه گفت.
پر واضح است که شعر جوانانه یعنی شعر پرشور و پر حرارات و احیانا حماسی. و زنده یاد حمید سبزواری تا آخرین روزهای عمر با برکتش پابه پای جوانان انقلابی در عرصه حضور داشت.
این شاعر انقلابی در سال 1393 مفتخر به دریافت نشان افتخار «جهادگر عرصه فرهنگ و هنر» شد. که این افتخار بزرگی برای ایشان محسوب می‌شود.
حرف آخر اینکه استاد سبزواری می‌تواند الگوی مناسبی برای شاعران انقلاب و شاعران انقلابی باشد.
 
*برای زنده یاد حمید سبزواری 
 
آسمان تیره بود و طوفانی
 
«ذره بودی و آفتاب شدی»
 
بین انبوه شاعران بزرگ
 
«پدر شعر انقلاب» شدی
 
 
 
هم مرید امام و هم رهبر
 
خادم انقلاب و دین بودی
 
مثل یک دیده بان آماده
 
هر کجا بوده اولین بودی
 
 
 
یاد آن روزهای خوب بخیر
 
شعرخوانی درون یک سنگر
 
از کلام تو شور می بارید
 
مثل اشعار مشفق و قیصر
 
 
 
جبهه بود و حماسه خوانی ها
 
شور سلمان و شعر مردانی
 
روبرویت علیرضا قزوه
 
پشت سر جذبه  بود و کاشانی
 
 
 
کربلا می رسید از هر سو
 
روزها می شدند عاشورا
 
واژه هایت گلوله های تفنگ
 
شعر تو مثل بمب آتش زا
 
 
 
ماه مهمانی خدا آمد
 
تو ولی بار خویش را بستی
 
نیمه شب بود و ناگهان با شوق
 
به خدای بزرگ پیوستی
 
 
عبدالرحیم سعیدی راد
🔹
 
دکتر رضا اسماعیلی :
 
خاطره ای از استاد حمید سبزواری
 
 
حتما شما هم این دو بیت شعر معروف را شنیده و یا بر سر در حمام های عمومی خوانده اید : 
 
هر که دارد امانتی موجود
بسپارد به بنده وقت ورود
گر که نسپارد و شود مفقود
بنده مسئول آن نخواهم بود 
 
شاید شما هم مثل خیلی از مردم ندانید که شاعر این شعر کیست و اگر بدانید که شاعر آن استاد حمید سبزواری است ، کمی تعجب کنید ! 
و اما داستان این شعر : 
استاد حمید سبزواری تعریف می کرد که قبل از انقلاب در سبزوار صاحب یک حمام عمومی بود که معمولا افرادی که به این حمام می آمدند - علی رغم میل باطنی استاد - وسایل و اشیا قیمتی خود را در لحظه ورود به صورت امانت نزد ایشان می سپردند.
استاد می گفت نگهداری این وسایل و اشیا کار بسیار سختی بود و من به دنبال راه حلی برای شانه خالی کردن از زیر بار این مسئولیت خطیر و پر دردسر بودم . تا این که یک روز به این فکر افتادم که با سرودن چند بیت شعر و نصب آن بر سر در ورودی حمام ، بدون کل کل کردن با مردم ، با ادبیاتی مناسب ومحترمانه به آنها بگویم که مدیریت حمام چنین مسئولیتی را نمی پذیرد تا از این به بعد مشتریان از سپردن اشیا قیمتی خود به مدیر حمام خودداری کنند. به همین علت دو بیت زیررا سرودم :
هر که دارد امانتی موجود
« نسپارد » به بنده وقت ورود
گر که بسپارد و شود مفقود
بنده مسئول آن نخواهم بود !
 
استاد در ادامه با خنده می گفت : ولی ظاهرا مردم کوچه و بازار شاعرتر از من بودند ، چرا که با مصادره به مطلوب کردن شعر فوق و اصلاح کلمه « نسپارد » به « بسپارد » ، مرا متوجه این نکته کردند که باید مسئولیت پذیر باشم و به خاطر راحتی خود ، شانه از زیر بار مسئولیت خالی نکنم !
 
 
🔹
 
سرکار خانم الهام نجمی شعری را تقدیم به روح بزرگ استاد حمید سبزواری کردند :
 
حس می کنم نگاه تو را مثل آفتاب
باران به چشم های نجیبت گرفته قاب
 
پاییز شد دوباره و غم می وزد به باغ
می سوزد از جدایی و این درد بی حساب
 
بر شعرهای روشن تو، اشک سرخ ریخت
دلتنگ شد برای تو و حسِ شعر ناب
 
عمری برای شعر شهادت قلم زدی
در هر غزل گرفته ای از نور او ثواب
 
تا انتهای مشق وفا با خودت ببر
قلبی که در نبود تو پر شد از اضطراب
 
پرواز تو شکسته دل خسته ی مرا
با خود مرا ببر به شب شعر انقلاب
 
 
🔹
 
اقای علی اکبر شجعان شعر زیر را سرودند و ارائه کردند :
 
تقدیم به به پدر شعر انقلاب
استاد فقید حمید سبزواری
 
✏✏✏✏✒✒📚📚📚
 
دلم شد گرم آه و سوگواری
سرشک غم نمود از دیده جاری
 
میان آسمان آبی دل
دوباره خیمه زد ابر بهاری
 
ز داغ خالق شعر و ترانه
اسیر غصه شد باغ قناری
 
(سرود درد) می خوانند امشب
 تمام عاشقان با بیقراری
 
برای شاعری که کرده عمری
خدا را با سلاح شعر یاری
 
کسی که کرده ایوان سخن را
به شعر انقلاب آئینه کاری
 
درخت عزت و عشق و شرف را
به آب دیده کرده آبیاری
 
کسی که خوانده حتی با شهامت
به پای دار شعر پایداری
 
کسی که با سپاه شعر کرده
ز ایران خمینی پاسداری
 
به روی سینه اش از دشمن و دوست
مدالی مانده بود از زخم کاری
 
اگر چه پرکشید از باغ دیده
غمش حک شد به دل ها یادگاری 
 
قلم با گریه امشب می سراید
غم هجر حمید سبزواری
 
🔹
‌دکتر غلامعلی حداد عادل به صورت  فایل صوتی در رابطه با پدر شعر انقلاب استاد حمید سبزواری مطالبی را بیان نمودند که به شرح زیر می باشد :
 
در ماه ها و هفته های قبل از بیست دوم بهمن ۱۳۵۷
که جمعیت میلیونی مردم انقلابی تظاهرات می کردند و به سوی پیروزی انقلاب پیش می رفتند نیاز به هنر در متن انقلاب احساس میشد 
و از همه هنر ها در دسترس تر و بهتر در آن زمان شعر بود 
حمید سبزواری در آن روزها این نیاز را برآورد وقتی امام وارد فرودگاه مهرآباد شدند یک گروه نوجوان سرود خمینی ای امام را خواندند 
در آن روز ها که هیچ دستگاهی در اختیار انقلابیون نبود کمتر کسی می دانست که شاعر آن سرود حمید سبزواری ست 
حمید همینطور به پشتیبانی از انقلاب در سنگر شعر ادامه داد تا انقلاب به پیروزی رسید و بعداز آن شکوفایی بیشتری پیدا کرد شعر او 
و من مخصوصا بخاطر دارم در سال ۱۳۵۹ که عضوی از شورای سرپرستی صدا و سیما شدم و برادرم شهید مجید مدیر رادیو شد در کنار همکاران دیگرش فرصت برای استفاده از حمید سبزواری و شعر او و هنر او در رادیو بیشتر شد در اونجا بود که سرودهای زیبایی مثل 
سرود بانگ آزادی سروده شد و موسیقی روی انها گذاشته شد 
شاید بیش از دو دهه تمام این سرود
قبل از اخبار ساعت دو بعدازظهر به عنوان یکی از سروده های شاخص انقلاب از تلوزیون و رادیو پخش میشد 
در همان زمان بود که استاد شهید مطهری به شهادت رسید  و حمید سرود ای مجاهد شهید مطهر را برای آن بزرگوار سرود بعد از شهادت برادرم  مجید  برای این شهید و دیگر شهدا شعری  سرود در واقع استاد حمید سبزواری در تمام سال های عمرش مانند یک چاووشی همراه قافله انقلاب بود که در کودکی  استبداد رضاخانی رو دیده بود ودر نوجوانی تجربه تلخ حضور متفقین در ایران را میداشتو در جوانی کودتای ۲۸ مرداد را دیده بود و نهضت ملی شدن نفت را تجربه کرده بود قدر انقلاب را به خوبی می دانست
در تمام صحنه ها و حوادث انقلاب به وظیفه خودش عمل می کرد و شعر می گفت شعر حمید سبزواری
علاوه بر اینکه جوهر انقلابی داشت مثل یک شمشیر تیز بود اما از پشتوانه ادبی بالایی برخوردار بود 
سطح شعر او نسبت به دیگران از حیث اتکا به تاریخ ادبیات فارسی و زبان شیرین فارسیبسیار بالا تر بود او در دوران امام پیرو وفادار امام بود و پس از امام پیرو وفادار رهبری
حمید سبزواری در کارنامه درخشان عمر خودش نقطه سیاهی و  لکه ای از خودش بجا نگذاشت و نداشت 
هیچ وقت در واقع به دنیا و مقام و اینجور چیزها توجه ای نکرد و تاواپسین نفس در خدمت انقلاب بود 
بزرگداشت او یاد او کار شایسته ایست و به روحش درود می فرستم امید وارم حمید سبزواری الگوی همه شاعران انقلاب باشد 
 
🔹️
در این مراسم شاعران و هنرمندان فارسی زبان از کشورهای مختلف حضور داشتند 
که به صورت ویژه خطاطان
 گروه بین المللی هندیران
 با آثاری چشم نواز و زیبا از خودشان با ابیاتی از استاد سبزواری  هنرمایی کردند 
 
در پایان دکتر اسماعیلی :
با حضور امیدبخش و پر مهر شما وارثان "آب و خرد و روشنی" ، یادمان و همایش بسیار باشکوهی برای پدر شعر انقلاب استاد حمید سبزواری برگزار شد. به سهم خودم، از همراهی، همدلی و هم نفسی همه شما ارجمندان (شاعران، نویسندگان، پژوهشگران، اصحاب رسانه) - بخصوص هنرمندان خوشنویس - تشکر می کنم. 
و نکته آخر این که اگر در طول برنامه در عرض ادب و ارادت، نام عزیزی از قلم افتاد، فروتنانه پوزش می خواهم. همه شما عزیزید و بر چشم ما جای دارید. 
تا فرصتی دیگر و برنامه ای دیگر، شما را به مهربانی خدا می سپارم. 
 
روز و روزگارتان به زمزمه عشق، خوش باد. 🌹
 
 
گزارش : حمید حمزه نژاد
تاریخ ارسال خبر :   1399/3/29 در ساعت : 10:58:51       تعداد مشاهده این خبر : 48





بازدید امروز : 4,288 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,535,519
logo-samandehi