ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : فیروزه سمیعی
درودتان باد جناب استاد پور حفیظ فرهیخته ی گرامی 🌞 - به دیده ی لطف مهر می خوانید مهربان 🌺🍃🌹🍀    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مژده
                                                                                            سوگیادِ شهیدان مظلوم غوّاص
                         مژده

چیست دستاوردم از پابندِ این صحرا شدن؟؛
روز، تنهابودن و، شب، بیشتر تنهاشدن

وه چه بارانی!؛ ولی کو کاسه‌ام؟، چترم چه شد؟
خارم و، از خود ندارم چشمِ چون گُل واشدن

خیمه‌ای افتاده‌‌برخاکم؛ فرورفته‌به‌خویش
در دلم مانده‌ست، دردا، حسرتِ برپاشدن

گیرم آن رازِ سحرخیزم؛ چه حاصل؟؛ چون در این
-روزِ نامحرم، ندارم جرأتِ افشاشدن

باز بشنو!؛ مثلِ مشتِ بسته‌ام، از پوچ، پُر!
واشدن ترسی ندارد؛ وای از رسواشدن!

غیرِ از او باختن، پایان هر بازی چه بود؟
بس کن ای دل!؛ تا به کی بازیچه‌ی دنیا شدن؟

شکّ و شبهه همّتِ ما را هدر داد ای‌دریغ
چند در بندِ "اگر"، زنجیریِ "امّا" شدن؟
***
مژده ای گم‌گشته در شبراهه‌ای دور و دراز
شد فراهم بارِ دیگر فرصتِ پیداشدن


آن طرف برپا شده از عشق، ای دل، محشری
چیست کارِ نیک اینک؟؛ غرقِ این غوغا شدن

می‌درخشد، باز، برق از منزل لیلی، که باز (1)
-جانِ مجنون را بگیرد آتشِ شیداشدن

عشق، لفظی در لفافی بود، تا شد قسمتش
از سر زلف شهیدان، موبه‌مو معناشدن

سمت‌وسوی آسمان را از سبکبالان بپرس
گرچه آسان نیست مرغِ عالمِ بالا شدن

رود اگر باشی، دلا!، با دست‌وپای بسته نیز
می‌توان از خود رهیدن، راهی دریا شدن (2)
***
آن شبِ تن‌خسته‌ای بودم که خوابم برده بود
هیچ دستِ من نبود از خوابِ سنگین پاشدن

سرخوشم؛ از خرمن خورشید چیدم خوشه‌ای
من شبم!؛ امّا پُر از تاب‌وتبِ فرداشدن 
----------------
1- برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر/وه که با خرمن مجنون دل‌افگار چه کرد (حضرت حافظ)
2- پیکرهای پاک غوّاصان دریادل با دستان بسته در گوری دسته‌جمعی کشف شدند؛ حتّی برخی از آنان جراحتی در بدن نداشتند، به عبارتی دیگر زنده‌به‌گور شده بودند. رحمت و رضوان خداوند بر آنان
کلمات کلیدی این مطلب :  مژده ، شهیدان غواص ، لیلی ، مجنون ، خلیل ذکاوت ،

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1400/4/23 در ساعت : 1:30:54   |  تعداد مشاهده این شعر :  519


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد رحیمی (رحیمی رامهرمزی)
1400/4/23 در ساعت : 2:20:55
سلام استاد غزلسرا دستمریزاد از دیرباز بسیاری اشعار نغز جنابعالی را خوانده ام.
رضا محمدصالحی
1400/4/23 در ساعت : 3:12:3
باز بشنو!؛ مثلِ مشتِ بسته‌ام، از پوچ، پُر!
واشدن ترسی ندارد؛ وای از رسواشدن!

درود استاد ذکاوت عزیز
علی نظری سرمازه
1400/4/23 در ساعت : 12:49:18
با ذکاوت می سرایی شعر را شاعر همین
تا نباشد غیر از این را در خور زیبا شدن
بازدید امروز : 23,264 | بازدید دیروز : 32,944 | بازدید کل : 154,188,100
logo-samandehi