وه ! چه زیبا گوهری بودمهنّاجانم
او چه خواهد ز پدر ، ده به تمنّا جانم!
جان مه پیکر او سیر ندیدم هرگز
من به قربان دلش بوسه زن امّا، جانم
صورت و سیرت او لعل جواهر بنمود
و صدا و سخنش طوطی انّا جانم
دیده اش چشمه ی سبزیست زخضرای بهشت
دیدگان بیمه ی جان کن وبیاموز فآمّا، جانم
جان من ! سوق بده بال بده تا بپرد
دم به دم فوت بکن صورت اورا وَجَعَلنا جانم
الغرض ؛ صورت صورتگر نقاش ببین
که چه زیبا بتراشیده خمیر مایه ی دُرنا جانم
قلّه ی قاف ز سیمرغ بلورین تنش
انعکاس سخنم بوده به سُرنا جانم
و به احساس غزل شوردهم داد زنم
تو طلا را بسپار آنکه هست ربنّا جانم
کلمات کلیدی این مطلب :
گوهر - ،
تاریخ ارسال :
1400/5/12 در ساعت : 1:45:22
| تعداد مشاهده این شعر :
265
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.