ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
سلام - عیدشما پرنور - ممنون ازنظرتان - ولی مصرع حوض به این راحتی ، کجاش سخت دروزن نشسته لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
واقعا حیف این مفاهیم زیبا و دلنشین که نه کاملا موزون شود و نه سپید باشد - مثلا در بیت دوم: حوض سی   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قالی کاشان
 قالی کاشان بهشت رنگهاست
رنگهایش نغمه ی آهنگهاست

گوش دل بگشا که از هر ریشه ای
می تراود  پرتو  اندیشه ای

گر دلت را درک آن اندیشه بود
با تو می گوید سخن هر تار و پود

فرش ما با نقش محراب و ترنج
یک جهان گنج است اما برده رنج

هر رج از انگشت ریش دختری
می گشاید پیش چشمت دفتری

دفتری کز سطرهای بیش و کم
خورده با خون سرانگشتی رقم

شیرزنهای نجیب این دیار
هریکی نقش آفرین صد بهار

خون دل خوردند و قالی بافتند
در عوض گنج تعالی یافتند

آن تعالی کز پی زحمت بود
چشمه سار جاری رحمت بود

پای هر قالی که زیراندازتوست
دستهایی از سلامت دست شست

رفت با هر ریشه و با هر گره
فرش بافان را فروغ باصره

طرفه فرشی را که اینسان بافتند
هر کجا اهل مروت یافتند

دارد ارزش جان به سودایش دهند
زیر پا نه....روی سر جایش دهند.
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1400/10/20 در ساعت : 11:56:47   |  تعداد مشاهده این شعر :  493


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

میرویس هروی
1400/10/25 در ساعت : 19:28:14
بسیار عالی، سلیس و زیبا سرودید، در این‌که در عروض تبحر دارید شکی نیست و این از سروده‌ی‌تان کاملا هویدا است، من قصدِ نقد ندارد و نیز موردی برای انتقاد وجود ندارد فقط یکی‌‌‌دو مورد را پیشنهادگونه برای‌تان می‌نویسم:

۱- در مصراعِ "یک جهان رنج‌است اما برده رنج" واژه‌ی "اما" کمی سکته‌گی در وزنِ شعر ایجاد کرده‌است، ضمنِ این‌که می‌دانم و قبول دارم که خواندنِ همزه و یا حذفِ آن از اختیاراتِ زبانیِ شاعر است و شما کاملا مختار هستید که همزه را بخوانید و یا حذف کنید ولی اگر جای "اما" از "لیکن" بهره گیرید مکث میانِ "است و اما" کم‌تر می‌شود و سلیس‌تر و روان‌تر خوانده می‌شود.

۲- در بیتی دیگر واژه‌های گره و باصره را باهم قافیه گرفتید که اگر دقیق شوید این دو واژه‌‌ی که قافیه گرفتید در حرفِ روی باهم یکسان نیست:
در واژه‌ی گره، "ره" هجای قافیه و "ه" حرفِ روی است چون "ه" آخرین حرفِ اصلی و ملفوظ واژه‌ی گره است.
در واژه‌ی باصره، "ره" هجای قافیه، "ر" حرفِ روی و "ه" حرفِ الحاقی‌است چون حرفِ "ه" در باصره ملفوظ نیست.

زادروزِتان نیز خجسته باد🎂👏👏🌹🌹🌹


:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
ضمن تشکر باید بگویم نقد که نه مته به خشخاش گذاری جناب عالی هم اصلا بجا نیست...در مصراع روان و سلیس «یک جهان رنج است اما برده رنج» کجا سکته گی در وزن شعر ایجاد شده است؟
اگر از هزار نفر عروضی سخن شناس فقط دونفر حرف شما را تأیید کنند حاضرم بیش از چهل سال سابقه ی شاعری ام را به دیوار بکوبم....
ایضآ قافیه قرار دادن گره و باصره هم کمترین اشکال و ایرادی ندارد....
از استاد سخن جناب حاج محمدی نیز تقاضای ورود به نقد را دارم.
غزل باران
1400/10/27 در ساعت : 14:23:11
باصره یک واژه است و حروف الحاقی نداره !
قافیه در این بیت میشه
مصوت کوتاه صامت مصوت کوتاه
البته خب قول حتمی نیست ولی با یک مصوت کوتاه و یک صامت هم قافیه مقبول هست ، که اینجا دو تا مصوت کوتاه اومده
میرویس هروی
1400/10/28 در ساعت : 13:5:33
درود خدمتِ شما مهربان!
های وصلی(غیرِ اصلی) در زبان عربی به پنج نوع‌است:
ضمیرِ غایب؛ ۲- حرفِ غیبت؛ ۳- های سکت؛ ۴- های بدل از الف استفهام؛ ۵- های تأنيث.
های باصره از نوعِ پنجم است و جزء اصلِ واژه نیست، باصره شکلِ تأنيثِ "باصر" است، از این‌رو حرف آخرِ اصلی و ملفوظ در واژه‌ی "باصره" حرفِ "ر" است و "های" باصره حرفِ الحاقی است، اما های "گره" اصلی و ملفوظ است و اگر حرفِ "ها" را از واژه‌ی "گره" حذف کنیم معنی‌اش را از دست می‌دهد. در ضمن اصلا نیاز به توضیح نیست وقتی "های" باصره در ردیفِ "های" تأنيث قرار گرفت موضوع کاملا روشن می‌شود که "هایش" اصلی نیست و الحاقی است.
در زیر نیز توضیح داده‌ام؛ وقتِ‌تان خوش بزرگوار🌹🌹🌹🌹
غزل باران
1400/10/30 در ساعت : 22:13:44
برادر جان باصره به تنهایی یک واژه است به فرهنگ لغت مراجعه بفرمایید
و در ثانی حروف الحاقی هم وقتی که موضوع کثرت استعمال پیش بیاد برای قافیه اصلا ایرادی ندارن
و بعد هم درست فرمودید که ه به تلفظ نمیرسه اما کسره اینجا به تلفظ میرسه و در واقع قافیه میشه مصوت کوتاه صامت مصوت کوتاه
و بعد هم اگر فرض کنیم تمام صحبت های شما درست باشه
بازهم در شعر شاعر یک بار مجاز هست چنین قافیه ای رو به کار بگیره
معذرت میخوام برای این حرفم و قصد بی ادبی ندارم اما شما قصد پذیرفتن ندارید
و دوستانه بهتون میگم پافشاری بر یک اشتباه مجوز انجام دوباره ی همون اشتباه هست
دیگه عرضی نیست و در پناه خداوند منان
ابراهیم حاج محمدی
1400/10/26 در ساعت : 0:7:10
حضرت دوست جناب آقای هروی عزیز و ارجمند
لازم است باستحضار حضرتعالی برسانم که سروده های استاد بزرگوار جناب دکتر خوش عمل کاشانی عموما مصداق بارز سهل و ممتنع است و هیچ یک از دو پیشنهاد شما پذیرفتنی نیست. در مورد اول به دلیل وصل همزه ی اما به ماقبل هیچگونه سکتی بوقوع نمی پیوندد بلکه اگر هم سکتی به وجود بیاید در قرار گرفتن 《لیکن》بعد از《نیست》ظاهر می شود چون خواه ناخواه امکان اتصال حرف اول 《لیکن》به ماقبل آن منتفی است . در مورد قافیه باید بگویم هیچ ایرادی در قافیه قرار دادن گره و باصره نیست. به این سروده ی ملک الشعرای بهار دقت کنید :
جرم خورشید چوازحوت به برج بره شد
مجلس چاردهم ملعبه ومسخره شد

آذر آبادان شد جایگه لشگر روس
دستهٔ پیشه‌وری صاحب فری فره شد

توده کارگران جنبش کردند به ری
«‌هریکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد»

کاروانی همی از ری به‌ سوی مسکو رفت
جمله خاطرها مستغرق این خاطره شد

دستهٔ دزدان چون دیدند این معنی را
هریکی بهر فراریدن‌، چون فرفره شد

چست و چالاک دویدند به هر گوشه ز هول
آن یکی کبک شد و این یک با قرقره شد

قوهٔ ماسکه و لامسه از کار افتاد
سمع از سامعه رفت و بصر از باصره شد

کاروان شده بازآمد بی‌نیل مرام
مرکز ایران ماتمکده و مقبره شد

هیئت دولت از بام نشستی تا شام
خون دل‌، شام شب و رنج و الم شبچره شد

مشورت‌ها به میان آمد با خیل خواص
وی بسا کس که خیانتگر این مشوره شد

نعرهٔ پیشه‌وری گشت بلندآواتر
سوت کش بوق شد وقلقلکش خنبره شد

دُم او گشت کلفت و سر او گشت بزرگ
چون توانگر شد گفتی سخنش نادره شد

حزب توده همگی جانب او بگرفتند
بد کسی نیز که با توده همی یکسره شد

چند تن رفتند از صحنهٔ دولت به کنار
چند تن توده نمایشگر این منظره شد

بارزانی شد همدست به ایل شکاک
در ره سقز و بانه سوی کوه و دره شد

دستهٔ پیشه‌وری نیز به‌ سوی همدان
حمله‌ها برد ولی خرد درین دایره شد

دسته‌ای رفت ز خلخال به منجیل و به رشت
صید خورشید، تمنای دل شب‌پره شد

لشگر شه سر ره سخت بر ایشان بگرفت
پهنهٔ رزم ز آتش چو یکی مجمره شد

طبرستانی و گیلانی و زنجانی را
راندن دزدان از ملک‌، مرامی سره شد

ای بسا دل که ز جور سفها خون گردید
وی بسا سینه که از تیر عدو پنجره شد

عاقبت رزم به کام دل رزم‌آرا گشت
دشمن گرگ‌صفت رام بسان بره شد

ایل شکاک یقین کرد که تفصیل کجاست
بارزانی را بار از نی و نقل از تره شد

لشگر روس برون رفت ز خاک تبریز
نفت و بنزین سبب سرعت این باخره شد

غلط دیگر زد کابینه و شد توده برون
صدراعظم را میدان عمل یکسره شد

کشور ایران یکباره بجنبید چو دید
سر این ملک کرفتار بلای خوره شد

لشگر شاه ز زنجان چو به تبریز رسید
حزب خود مختار از جلفا بر قنطره شد

مجلس پانزدهم گشت از آن‌ پس تشکیل
آن یکی بلبل گشت و دگری زنجره شد

رفت روز خطر و دغدغهٔ نفت شمال
نوبت خیمه‌شب‌بازی انگلتره شد

صاحب دولت و اعوان و هوادارانش
بیخشان یک‌یک از باغ سیاست اره شد

آنچنان کشف شد اسرار بریتانی و نفت
که نفس‌ها گره اندر گلو و خرخره شد

این‌یکی گشت وزبر و دگری کشت کفیل
آن‌یکی نیزبه دولت طرف مشوره شد

لیک مجلس سخنانی که نبایستی گفت
گفت و با برق پراکنده به گرد کره شد

ناگهان دستی پیدا شد و قصدی پیوست
که دل اهل وطن پرطپش و دلخوره شد

گلهٔ دزدان گشتند ازین قصد آباد
کار آزادی لیکن پس از آن یکسره شد

گلهٔ دزدان کاز میدان دررفته بدند
بازگشتند و نفس‌شان باز از حنجره شد

لگن خاصره‌ای بس که ز نو جمجمه گشت
وی بسا جمجمه کز نو لگن خاصره شد

شد حکیمی که محلل بود، ازکار به دور
وز پی‌اش ساعد، فرمانده مستعمره شد

ارتجاع آمد و از آزادی کینه کشید
رفت پالان گرو ایام به کام خره شد

مشکلات پلتیکی همه از یاد برفت
گفتگوها و خطرها همه از ذاکره شد

سخن مرد درم‌یافته با یاد آمد
« کاروانی زده شد کار گروهی سره شد
میرویس هروی
1400/10/26 در ساعت : 7:49:15
سلام و درود!

نخست در این‌که در عروض تبحر دارید را می‌پذیرم؛ ولی بحثِ مکثِ میانِ "است و اما" به سببِ وصل خواندن واجِ "ت" است با "م" اما نیست، چون در این صورت وزن می‌شکند، شما "است اما" را بر وزنِ "فاعلاتن" گرفتید که اگر همزه را حذف کنیم و وصل بخوانیم "اس تم ما" بر وزنِ مفعولن می‌شود، من در نخست نیز گفتم که شما کاملا اختیار دارید همزه را حذف نکنید ولی باحذف نکردنِ همزه کمی مکث میانِ "است و اما" ایجاد می‌شود، چون برای حفظ وزن باید "ت" است را تلفظ کنیم و به ادامه‌ی آن همزه‌ی "اما" را نیز بخوانیم که اگر چنین نکنیم و وصل بخوانیم وزنش از فاعلاتن به مفعولن می‌رود. باز هم تکرار می‌کنم مصراعِ شما موزون است و مشکلِ وزن ندارد فقط با خواندن همزه‌ی "اما" کمی مکث میانِ "است و اما" بوجود می‌آید(خواندنِ همزه بعد از هجای کشیده عموما کمی سنگینی بالای زبان ایجاد می‌کند) که اگر جای "اما" از لیکن کار بگیرید این مکث از بین می‌رود.



در موردِ قافیه کردنِ گره و باصره که توضیح دادم، دوستِ شما هم که کاملا موضوع را درک نکردند، و شعری‌که ارسال کردن هیچ ربطی به قافیه ساختنِ گره و باصره ندارد، چون قافیه‌ی آن شعر یا حرفِ روی در قافیه‌ی آن شعر "ر" است و "ه" در همه‌ی آن واژه‌ها غیرِ ملفوظ‌است.

من حرفم را گفتم این‌که می‌پذیرید و یا نه میلِ خودتان است و اگر احساس می‌کنید حرفِ اشتباه و یا گستاخی کرده‌ام، پس یک معذرت‌خواهی به شما بدهکار می‌شوم و از شما عذر می‌خواهم، ان‌شاءالله که شما بزرگ‌وار هستید و عذرخواهی‌ام را می‌پذیرید😊.

وقتِ‌تان خوش🌹🌹🌹


::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
جناب میرویس هروی صاحب...
هم من و هم ادیب و شاعر ذواللسانین ، استاد سخن حضرت ابراهیم حاج محمدی هریک بیش از 40 سال سابقه ی شعرو شاعری و تدریس عروض در مراکز مختلف فرهنگی ـــ ادبی و آموزشی داریم و در این زمینه چنان مسلطیم که سایه ی هر تار مویی را هم از ماست می کشیم چه رسد به خود تارمو!
پیشنهاد ما به شما این است که دامنه ی مطالعات خود را در زمینه ی ادبیات پارسی بخصوص عروض و بالاخص وزن و قافیه که از ابتدایی ترین اصول عروضی است گسترده تر کنید.دانستن در هر زمینه و بابت هر موضوعی آدمی را به جایی می رساند که از لجاج و حرف و ادعای اشتباه خود را به کرسی نشاندن دست بر می دارد؛آن گاه در هر محضری بر صدر می نشیند و قدر می بیند.اگر جناب عالی تا بامداد یوم النّشور هم بر این ادعای ناجور پای بفشرید و باصطلاح تک بزنید پاتک های من و ایشان می تواند ادامه یابد و آن را حدیقف نباشد ؛ اما جز صداع حاصلی برای من و حاج استاد نامتقاعد و شمای تسلیم ناپذیر در برابر مسائل بیّن و آشکار نخواهد داشت و مخاطب را نیز خسته و رنجه خواهد کرد.والسلام علی من اتّبع الهدی.
میرویس هروی
1400/10/27 در ساعت : 4:47:59
سلام و درودِ مجدد!

من حرفم را گفتم و مشکلِ قافیه گرفتنِ گِرِه با باصره را نیز نوشتم به نظرم نیاز نیست که دوباره تفاوتِ حرفِ روی(ه، ر)، تفاوتِ مجری(حرکتِ روی)، تفاوت توجیه(حرکتِ حرفِ قبل از حرفِ روی) را در واژه‌های گِرِه و باصِرَه توضیح دهم، قضاوت را می‌گذارم به دوستان دیگر.

در ضمن شخصیتِ شما و کارکردهای‌شما و سابقه‌ی خدمتِ چهل ساله‌ی شما در جای خود، من به آن ارج می‌گذارم و احترام دارم و بحث هم خدای‌ ناخواسته بالای شخصیتِ و فهم و دانایی شما عزیزان نیست بحث بالای دو بیتِ این مثنوی است و فکر نمی‌کنم نقدِ شعرِ یک شاعر به فهم و دانایی و شخصیتِ آن شاعر صدمه بزند، بگونه‌ی مثال بزرگ‌وارانِ زیادی بعضی از اشعارِ حافظ و سعدی و دیگر شاعرانِ بزرگِ کلاسیک را نقد می‌کنند مانند این شعرِ حافظ "در وفای عشقِ تو مشهورِ خوبان‌ام چو شمع- شب‌نشینِ کوی سربازان و رندان‌ام چو شمع" که بر قافیه‌ی آن نقد وارد‌ است(عیبِ شایگان یا عیبِ ایطای جلی در قافیه)، و مثلِ این بسیار نقدهای دیگر از شعرِ شاعرانِ نام‌دار شده‌است؛ اما این به آن معنی نیست که کسی به شخصیت و فهم و دانایی حافظ و دیگر بزرگان بتازد؛ باز هم می‌گویم نقدِ شعر جای خود را دارد و شخصیت و دانایی و توانایی‌های شما جای خود را، من به هردوی شما بزرگ‌واران احترام می‌گذارم و دوست‌تان دارم.

در اخیر باز هم از شما معذرت می‌خواهم و آرزومند ام که از گفته‌هایم دل‌خور نشده باشید، ایام به کام وقت‌تان خوش.

بدرود🌹🌹🌹🌹🙋‍♂️


:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
*پاسخ منظوم :
ای جناب میرویس اهل هرات
بارها توضیح دادیم از برات

حاج ابراهیم و من با جندقی
تا بدانی برحقی نی باحقی

هم مثال آورد استاد سخن
از بهار آن اوستاد ممتحن

از قبول حق تمرّد می کنی
بد نه با ما بلکه با خود می کنی

میرویسا! باصره گر با گره
نیست همقافیه همچون حنجره

رو دلایل را بیاور معنوی
معنوی تنها نه،مستحکم، قوی

تا پسند خاطر یاران شود
حرف حق نیکوترین عنوان شود

رأی باطل را به خود تلقین مکن
بر شعور دیگران توهین مکن

شو پذیرا این که می گردد گره
در سخن همقافیه با باصره

دست بردار از لجاج ای میرویس
من نخواهم داد باج ای میرویس

ارتجالی گفتم این ابیات را
وه چه عالی گفتم این ابیات را

در مثل مرد هنرمندم بگیر
یعنی آن خودگوی خودخندم بگیر...

این سخن بگذار تا وقت دگر
بلکه پذرفتی توحق را ای پسر!

خوش عمل عباس هنگام وداع
عذر می خواهد ز تصدیع و صداع.

*********
میرویس هروی
1400/10/27 در ساعت : 19:8:47
نظمت ای عباس جانِ خوش عمل

بود شیرین هم‌چو باران در حمل*


حال بشنو می‌دهد پاسخ برات

خاکِ پایت میرویس اهلِ هرات


از دو بیتی‌که در این زیر آمده‌ست

عفو کن چون بی ز تدبیر آمده‌ست**


در نخست آن ادعایت بر بهار

نادرست است از سر و بن؛ شرم‌دار***


بر بهار و شعرِ او تهمت مزن

اوست هم‌چون طوطی و تویی زغن****


شعرِ او عاریست از عیب و گِرِه

شعرِ او زین عیب‌ها دارد زِرِه


او نکو داند که "های" باصره

غیرِ ملفوظ‌است چون "های" سره*****


با گِره باید گزینی قافیه

یا "دِه" و یا "بِه"...؛ نه "نای" نافیه


"های" "دِه" مثلِ "گره" ملفوظ هست

پس "روی" در هر دو اش محفوظ‌ هست


زین سبب مولای بلخی با یقین

با "گِرِه" بگزید "ده" را این‌چنین:


"پس کرم کن عذر را تعلیم دِه

برگشا از دست و پای من گِرِه"(مولوی)


یا که چون فردوسی استادِ سخن

باگِرِه باید "زِرِه" را داد خَن


بهرِ درکِ بهترِ این گفتمان

بیتی از شهنامه می‌آرم بخوان:



"نیوشنده بودند و لب با گِرِه

بپاسخ نیامد گروی زِرِه

فردوسی"(شاهنامه چ بروخیم ج ۳ ص ۶۳۴).



چند بیت از شاعرانِ نام‌ور

حال می‌آرم در اوزانِ دگر:


۱- "مگو از زر و صاحب زر که بِه

گِره بدتر از بند و بند از گِرِه"

نظامی



۲- "و دیگر که دارد همان او زره

کجا گیو زد بر گریبان گِرِه"


۳- "دگر گنجور برگستوان و زِرِه

چو گنجور ما برگشاید گِرِه

فردوسی

...



من مثال و منبع آوردم برات

گر غرض باشد مرا؛ بر من ممات


آن‌چه را بایست گفت آن گفتمش

آن‌چه در دل بود چون دُر سفتمش


گرچه طعنِ جاهلی بر من زدید

خیر باشد من سیاه و تو سفید


تا محبت نشکند رفتن بِه‌است

زین‌که حرمت نشکند رفتن بِه‌است

تَمَّت بالخیر!

:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

*اگر می گفتی :.....«نزد یاران است احلی من عسل» بسیار زیباتر بود.
**مصراع نامفهوم است....
***شعر بهار را استاد حاج محمدی به عنوان شاهد مثال آوردند و بسیار هم مناسب بجاست...
**** اوست چون طوطی تویی همچون زغن.....
***** هاء باصره و سره غیرملفوظ است؟یاللعجب....روشنتر از آفتاب ملفوظ است.
محمد یزدانی جندقی
1400/10/26 در ساعت : 9:36:34
درود و احترام جناب هروی هیچگونه انتقاد عروض و قافیه و ضرب آهنگ و غیره بر اشعار دلنشین جناب استاد عباس خوش عمل وارد نیست
شعری سراسر زیبا خواندم ارادت
ابراهیم حاج محمدی
1400/10/28 در ساعت : 0:1:25
عزیز جان و فرزند گلم جناب میر ویس هروی
صاحب المعجم فی معاییر اشعار العجم درخصوصیت《 های غیر اصلی》 که همان 《های غیر ملفوظ》 است گفته است که{{ در جمع از کتابت ساقط شود.}} و چون 《ها》 در 《باصره》در هنگام جمع از کتابت ساقط نمی شود اصلی و ملفوظ است همان گونه که در جمع 《گره》گفته می شود 《گره ها》در جمع باصره نیز گفته می شود 《باصره》ها . و بطور کلی تمام الفاظ مونث به تای تانیث در زبان عربی اینگونه اند. در جمع یائسه میگوییم یائسه ها، در جمع قافله می گوییم 《قافله ها》در جمع دائره می گوییم 《دائره ها》در جمع قطره می گوییم 《قطره ها》در جمع ذره می گوییم 《ذره ها》
اگر شما را ادّعاست که از شمس قیس رازی- صاحب المعجم فی معاییر اشعار العجم - بهتر می فهمید ما را با شما سخنی نیست.
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسّلام
میرویس هروی
1400/10/28 در ساعت : 10:36:42
حرفِ‌تان درست است اما نقطه‌ی باریکی دارد که متوجه نشده‌اید و آن این‌است که سخن قیس شمس در موردِ جمع‌بستنِ واژه‌های تازی به شیوه‌ی فارسی نیست، و البته که های غیرِ ملفوظ در واژه‌های تازی نیز در حالت جمع حذف می‌شود:
در زبانِ عربی "های" غیرِ ملفوظ در هنگام جمع از بین می‌رود مانند: باصرات(جمع مونث سالم باصره)، مؤمنات(جمع مونث سالمِ مومنه)، تلمیذات(جمع مونث سالم تلميذه)، آیات(جمع مونث سالم آيه)، و همين‌گونه کلمات، مسلمات. صالحات. فراشات و...، که جمع مونث سالم کلمه، مسلمه، صالحه، فراشه و...، می‌باشد و خود می‌بینید که در همه‌ی آن‌ها "های" غیرِ ملفوظ در حالتِ جمع حذف شده‌است.

اما های اصلی و ملفوظ در حالت جمع حذف نمی‌شود مانند: تشبیه که جمعش می‌شود تشبیهات، و خود می‌بینید که هایش حذف نشده‌است.
و نیز های واژه‌ی "اشتباه" چون ملفوظ است جمع آن "اشتباهات" می‌شود و های آن حذف نمی‌شود، و اما جمع واژه‌ی "باصره" می‌شود "باصرات" و خود می‌بینید که هایش حذف شده‌است؛ فکر نکنم نیاز باشد بیشتر از این توضیح دهم.
در دستورِ زبان فارسی ما دو نوع "ها" داریم، های اصلی و های وصلی؛ "های" وصلی به دو نوع است یکی آن‌ است که جز دلالت حرکت ماقبل هیچ فایده ندهد و آن را های سکت خوانند مانندِ "های" شانه، خامه، سرکه، جامه، سینه سفره، خنده، گریه و امثال آن.. و نوع دوم آن هایی است که برعلاوه حرکت ماقبل به معنی دیگری نیز دلالت می‌کند و آن خود به چهار نوع‌است؛ ۱- های تخصیص، ۲- های صفت، ۳- های فاعل، ۴- های لیاقت و نسبت؛ و هر کدام این‌ها نیز به انواعِ دیگر بخش‌بندی می‌شود.
قیس شمس نوشته‌است؛شخصی از جمله‌ی استادان شعرای عجم در تقسیمِ "های" اصلی و وصلی گفته‌است که های اصلی آن است که واژه بی آن معنی خویش ندهد؛ و های وصلی آن است که با حذف "ها" در معنی آن واژه خللی وارد نشود، اما این تعریف نیز در موردِ "های" میانه، کرانه، نشانه و...، صدق نمی‌کند.
و نیز باید یادآور شوم که در تفاوتِ "های" غیرِ ملفوظ با "های" ملفوظ در گذشته‌ها اختلاف وجود داشت چنان‌که محمد بن خلف تبریزی در دیباچه‌ی برهان نیز بیان کرده‌است که های ملفوظ خواه ماقبل آن مفتوح، خواه مضموم و خواه ساکن باشد در حالت جمع به حالِ خود می‌ماند مانند گره‌ها، ره‌ها، ده‌ها، زره‌ها.... او همچنان بیان کرده‌است که برخی از لغویان و دستورنویسان می‌گویند که های غیرِ ملفوظ در جمع به "ها" از آخر واژه حذف شود چون: نامه"نامها"، جامه"جامها"؛ ولی گروهی دیگر بر این نظرند که حذف "ها" هنگامی رواست که با جمع واژه‌ی دیگری مشابه نشود مانند "نامها" و "جامها" که هم ممکن است جمع "نام و جام" باشد و هم جمع "نامه و جامه"، اما متأخران بگونه‌ی کُلی "های" غیرِ ملفوظ را در جمع با "ها" حذف نمی‌کنند و این‌گونه "تشنه‌ها، نامه‌ها، خانه‌ها، شانه‌ها و...." می‌نویسند، حالا این به آن معنی نیست که "های" واژه‌های چون؛ خانه، شانه، جامه و...، غیرِ ملفوظ نیست.
امروزه برای تشخیص "های" ملفوظ و غیرِ ملفوظ شیوه‌ی مشخص و قابلِ قبول برای همه وجود دارد و آن کاربرد "ی" میانجی در حالت مضاف برای واژه‌هایی‌که با "های" غیرِ ملفوظ ختم شده‌است می‌باشد، این راه‌کارِ ساده می‌تواند به آسانی مشکلِ‌تان را حل کند، در حالت مضاف "های" غیرِ ملفوظ برای گرفتنِ کسره‌ی اضافه به "ی" میانجی نیاز دارد ولی "های" ملفوظ به "ی" میانجی نیاز ندارد.
حالا شما می‌توانید تمام آن واژه‌هایی‌که ملک الشعرا بهار قافیه گرفته‌است را در حالت مضاف و مضاف الیه قرار دهید تا برای‌تان ثابت شود که در همه‌ی آن‌ها به "ی" میانجی نیاز است و اما در "های" گره به "ی" میانجی نیاز نیست؛ مانند:

۱- گرهِ عهدِ آسمان سست است
گرهِ کیسه‌ی عناصر سخت
انوری

همان‌گونه که می‌بینید "گره" در حالت مضاف "ی" میانجی نگرفته‌است و اما "کیسه" در حالت مضاف "ی" میانجی گرفته‌است.

۲- مسیح بره‌ی خدا خوانده شده چون‌که قربانی مقبول و پسندیده‌ی درگاهِ خدا بود که از برای گناهانِ انسانان کرده شد(از قاموسِ کتابِ مقدس).

در مثال بالا نیز می‌توانید ببینید که واژه‌ی "بره و پسندیده" در حالتِ مضاف "ی" میانجی گرفته‌است، یعنی "های" بره و نیز "های" پسندیده غیرِ ملفوظ است و واژه‌ی "درگاه" در حالتِ مضاف "ی" میانجی نگرفته‌است از این‌رو "های" واژه‌ی درگاه ملفوظ است.


در اخیر از حضورِ همه‌ی‌تان عذر می‌خواهم و نیز یادآور می‌شوم که من ادعای شاعری و دانایی ندارم خودم به نادانی‌ام اقرار می‌کنم و تا اکنون هرچه گفتم همه از مواردی بوده که از دیگران آموخته‌ام و یا از کتاب‌ها خوانده‌ام من از خودم چیزی ندارم، من چهل سال تجربه‌ی تدریس و سرودنِ شعر که بماند حتی چهل سال عمر هم ندارم، در ضمن دوباره از آن دو بیتی‌که گستاخانه نوشته بودم معذرت می‌خواهم ان‌شاءالله که شما به دل نگیرید و نیز این‌که شما پیشنهاد کردید شیرینیِ نظمِ‌تان را از بارانِ حمل به "احلی من عسل(شیرین‌تر از عسل)" تغییر بدهم نیز حرفِ خوبی است، هرکسی چیزی در دلش شیرین‌است، برای من بارانِ حمل شیرین است و چون نظم شما هم خوشم آمد به آن تشبیه کردم، برای مجنون لیلا شیرین‌است، برای فرهاد شیرین شیرین است، برای شما و نه تنها شما برای همه عسل شیرین است چون شیرینی مادی و ذاتی دارد، حرفِ‌تان را می‌پذیرم و چون در وصف نظم شما نوشتم نظرِ شما حرفِ اول است و قبول می‌کنم.

باز هم می‌گویم من اشباع کاذب ندارم چون خودم از نادانی‌ام آگاهم، شما در موردِ تجربه‌ی چهل ساله‌ی شاعری‌تان حرف زدید در حالی‌که من تا چندی قبل حتی فرق بینِ وزن و قافیه را هم نمی‌دانستم، اکنون هم چیز زیادی نمی‌دانم و فقط آن‌چه را از بزرگان خوانده بودم با ذکرِ نامِ‌شان نوشتم، در ضمن این آخرین پاسخی‌است که من می‌نویسم و دیگر شاید فرصت نشود پاسخی ارائه کنم قبلا در روز تنها یکی دو بار فرصت پیدا می‌کردم به این‌جا سربزنم اما اکنون دیگر نتم رو به اتمام است و این‌که دوباره نت فعال می‌کنم و برمی‌گردم و یا نه والله اعلم، از این‌رو با این نوشته از حضورِ همه‌ی دوستان خداحافظی می‌کنم، در ضمن از بحث باشما بسیار خرسند شدم و بسیار آموختم، ان‌شاءالله که روزی حضوری بتوانیم رویِ این موارد حرف بزنیم و باز هم از دانش و آگاهی‌تان بهره ببرم.
خدا حافظ و نگهدارِ شما، بدرود!
عباس خوش عمل کاشانی
1400/10/28 در ساعت : 0:6:46
* افسوس..
میرویسا! به بنده شد معلوم
که تو را با حق است وما سر جنگ
هم کلنگم شکست وهم چکّش
نرود میخ آهنین در سنگ.........
ابراهیم حاج محمدی
1400/10/28 در ساعت : 17:21:16
دوست عزیز جناب میرویس!
به فرض اینکه «هاء» مبدّل از تاء تأنیث در کلمات عربی را غیر ملفوظ بگیریم باز هم قافیه قرار دادن کلمات مختوم به « هاء» غیر ملفوظ و کلمات مختوم به «هاء» ملفوظ هیچ ایرادی ندارد . دلیل این امر غزل ملمّع حضرت حافظ است:
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
من جرّب المجرّب حلّت به النّدامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السّلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبّا بلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتّی یذوق منه کأسآ من الکرامه.
ملاحظه می فرمایید که حضرت حافظ در مصرع مطلع این غزل [[نامه]]را که مختوم به «هاء» غیر ملفوظ است با کلماتی همقافیه قرار داده است که بلا استثناء همه مختوم به «هاء» ملفوظ است.
بگذریم از اینکه حکم کلمات در وسط مصراع و پایان مصراع متفاوت است . بلکه حتی در وسط مصراع نیز در مواضع گوناگون الفاظ و تعابیر گونه گون تلفظ می گردند .کما این که كلماتی در دیوان خواجه ی شیراز در رسم‌الخط دیوان قزوینی مُمال نوشته شده مثل{{ طوبی، دنیی، عقبی و تقوی،}} هر جا كه قرائت آن به وجه غیر مُمال (دنیا، عُقباو ...) لطمه‌ای به وزن شعر نمی‌زند، درست این است غیرِ مُمال خوانده شوند. همچون این مصرع:
{{ زهی همّت كه حافظ راست از دنیا و از عقبا.}}
و در غیر این صورت باید ممال خوانده شود . مانند این
مصرع:
[[سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید]] و پر واضح است که اگر در این مصرع ممال خوانده‌ نشود یعنی دنیا و عقبا خوانده شود وزن خراب می‌ گردد.
به همین ترتیب است ــ عزیز جانم ــ کلماتی که شما را گمان بر این است که به «هاء» غیر ملفوظ ختم می شوتد ولی در مواضع گوناگون بویژه در پایان مصراع متفاوت تلفظ می گردند ؛ چرا که هجای پایانی اوزان شعر فارسی همیشه بلند است.
بنابر این حضرتعالی از نکات باریکتر از مویی که گمان می برید نزد همچون منی که بیش از سنوات عمرتان ادبیات عرب تدریس کرده ام مغفول عنه مانده است ، غفلت ورزیده اید.
در پایان دوست عزیز من رعایت ادب و متانت در این گونه مباحث چیزی از مقام و منزلت آدمی بویژه نزد خداوند متعال نمی کاهد . از این جهت کمین به خاطر اسائه ی ادبی که به ساحت حضرت دوست استاد عزبز و ارجمند در پاسخ منظوم شما صورت پذیرفته است از حضرت ایشان عذر خواهی می کنم .
عزیز جانم! تردیدی ندارم که اگر استاد خوش عمل عزیز بخواهد پای از مدار تقوا بیرون نهد و با لحن خودتان به شما پاسخ دهد صد ها تن امثال شما حریف حضرتشان نخواهد بود . کما این که اینجانب پاسخ منظوم و فی البداهه ای بر سروده ی حضرتعالی سرودم که به همان دلیل که استاد خوش عمل عزیز از دادن چنبن پاسخی اسنکاف ورزیده و می ورزند، از نشر آن در این موضع خویشتنداری می کنم.
با آرزوی موفقیت.
میرویس هروی
1400/10/28 در ساعت : 19:9:24
😲😲😲😲😲😮😮😮😲😲😲
صادق ایزدی گنابادی
1400/11/9 در ساعت : 11:6:49
سلام بر جناب میر ویس
حقیر سواد عروضی چندانی ندارم اما به شعر علاقه دارم .
پنجشنبه شب در یک جلسه مثنوی خوانی در داستان کودکان مکتبی و استاد به این بیت شعر رسیدیم از قول همسر استاد
که مولانا می فرماید :
گفت ای خواجه بیارم آینه
تا بدانی که ندارم من گنه
که به نظر می رسد شبیه قافیه ای است که استاد بزرگ خوش عمل آورده اند.
البته حضرت عالی می توانید بر مولانای بزرگ هم ایراد بگیرید که در این صورت ما را جوابی جز سکوت نیست.


::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
استاد گنابادی ( عموصادق) عزیز شکسته نفسی می فرمایند.
خلیل ذکاوت
1400/10/20 در ساعت : 12:14:58
درود استاد!
روان
رسا
نغز و پرمغز
ای کاش تعداد ابیات این مثنوی بیشتر بود.
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
سلام وعرض ادب و ارادت حضرت استاد ذکاوت عزیز و کرامند.
از حسن توجه و نظر بلندتان ممنونم.
یوسف شیردژم «افق»
1400/10/21 در ساعت : 14:53:35
خون دل خوردند و قالی بافتند
در عوض گنج تعالی یافتند


سلام دکتر
تولدتان مبارک
طبعتان عالی باد.
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::
درود و عرض ارادت حضرت حاج الاستاذ یوسف.از حسن نظر بلندتان ممنونم.من هم برای آن عزیز رویکرد بهترینها را آرزومندم.
ابوالقاسم افخمی اردکانی
1400/10/29 در ساعت : 13:24:28
لله درک یا شاطرنا !
عالی بود استاد! دستمریزاد !!!
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::
درود و عرض ارادت...
لله درک که فرموده اید نفرین در حق من است؟!!!
...مزاحی بود.البته اعراب می گذاشتید بهتر می نمود:
لله دَرّک شاطرنا.... (دستمریزاد شاطر ما)...
بازدید امروز : 4,498 | بازدید دیروز : 28,773 | بازدید کل : 152,155,902
logo-samandehi