ما آدمیان نشئه ی هر بود و نبودیم
زائیده ی یک چنبره بر نفس وجودیم
گرما زده از فرط عطش در تنش کوه
گه پا به فرازیم و گهی رو به فرودیم
هر راه که رفتیم به یک وسوسه تسخیر
آلوده به این دایره ی چرخ کبودیم
گمراه ترین نافله ی راه شبانگاه
شرمنده ترین یاغی درگاه سجودیم
با این همه زیبائی باغ و گل و بستان
پرورده ی تاریکی خاکستر و دودیم
یارا تو گواهی که در این شهر بلاخیز
غیر از وطن و عشق کلامی نسرودیم
جانا تو اگر خواهی و ما هم که بخواهیم
آماده ی برگشت به این زودی ی زودیم
غزل "آدمیزاد" از مجموعه "دیوان غزلیات ایمان"