می شود یک خبر از چشم تو دلبر برسد
بر سرم سایه ی چشمان خودت سر برسد
سوره نازل بشود وعده ی دیدار دهد
مژده زین حادثه از کوچه ی دیگر برسد
درهمین کوچه ی صبحی که پراز خاطره هاست
من دلم پر بزند تا که به باور برسد
پشت این پنجره آیا بشود در دم صبح
ناگهان نامه رسان جانِ کبوتر برسد
سایه از قامت رعنای تو در نیمه ی شب
مثل روحی شود از پنجره یا در برسد
می شود فاصله را رنگ نبودن بزنیم
این دوسر کم بشود هردو به یک سر برسد
فصل نو آمده اما ... چکنم حضرت دوست
ترسم این عمر گرانمایه به آخر برسد...
✍️هلامان اشکوری
🍎 اللهم عجل لولیک الفرج
تاریخ ارسال :
1404/2/8 در ساعت : 22:4:20
| تعداد مشاهده این شعر :
3
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.