گویید به این عید که امسال نیاید
در کشور غمدیدهی ما ره نگشاید
شهری که در آن اشک یتیمان شده جاری
خون می چکد از شاخ و بر و برگ قناری
صبحی که از آن پرده برون آمده ای وای
جای نفس از سینه چو خون آمده ای وای
با خون جوانان وطن کی شود این باغ
در دیده و چشمان یتیمان شده این داغ
در مسجد و مکتب، همهجا خون شده جاری
فرمانده این قتل و قتال است، خماری
عمریست دراین خانه کسی خنده نکارید
جز نام پدر خنده به ما هیچ، نبارید
نی عید و برات است و نه ایام بهاری
هر روز و شب اینجاست صدای انتحاری
دربند دو سه نام و حریم شب سردیم
در کارگه خسته بدنبال چه گردیم؟
باید قلمی بر ورق خویش برانیم
با چکش خود سیم دل خویش بخوانیم
تا عید شود فرصت لبخند و زیارت
دل را کند آهنگ نگار از چو به غارت
محمدصالح مصلح
۹ثور/ اردی بهشت ۱۴۰۱ش
تاریخ ارسال :
1401/2/11 در ساعت : 22:57:2
| تعداد مشاهده این شعر :
649
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.