نورِ حق پُر سرایت است آری
لطفِ او بینهایت است آری
سَر در آوردم از جنون دیدم
گرم، بزمِ هدایت است آری
هر چه در بَرّ و بحر میبینم
حاکی از این حکایت است آری
پرتو افشانده نورِ حق هر جا
عشقِ حق زبده غایت است آری
گُل گریبان دریده است از عشق
چون که مست از درایت است آری
سِلکِ آئینهها تماشایی ست
که پُر از رمز و آیت است آری
عقلِ کُل عشق را وصایت داد
کُنهِ دین این وصایت است آری
حامیِ محضِ عقلِ کُل عشق است
کارِ عاشق حمایت است آری
مُهرِ حق ضامن است صد در صد
کاین وصی با کفایت است آری
از خداوندِ خالقِ منّان
بر خلایق عنایت است آری
اصطفا یابد ارتضا از عشق
عشق نبضش رضایت است آری
عشق بازان عَلَم بر افرازید
دست مولا چو رایت است آری
عالَمی شد خمارِ خُم زیرا
《زاد روزِ ولایت است》 آری
تاریخ ارسال :
1401/4/27 در ساعت : 11:16:56
| تعداد مشاهده این شعر :
81
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.