«فصل هاي كربلا پاييزتر»
كربلا از هر چه رخدادي شگفت انگيزتر
سرزميني كوچك از هر باغ حاصل خيزتر
نخل هايش را خزان يكجا به غارت برده است
باشد از هر فصل، فصل كربلا پاييزتر
قصّه اي كوتاه همچون سوره ي كوثر، ولي
قصه اي از روز رستاخيز هول انگيزتر
ابتداي كربلا عباس(ع) و پايانش حسين
جام اين جغرافيا از عاشقي لبريزتر...
هفت گامت را به چشم خويش مي بينم هنوز
روبرويت ايستاده دشمني چنگيزتر
روي دستان پدر از آب مي پرسد كسي
پاسخش را مي دهند از هر چه پيكان تيزتر
مانده از جنگ آوري هاي تو دشمن در شگفت
ذوالجناح از هر چه اسبي در جهان شبديزتر
اي، سرت را هديه آوردند در تابوت ها
بارها، اين قومِ از ابليس ناپرهيزتر!
باز مي گردي دوباره، صبح، با ياران كهف
از گل بعد از زمستان هم بهار آميزتر
پاسخي از جنس باران مي دهي اين قوم را
پاسخي از روشن آيينه ها لبريزتر
از خراسان شاعري امشب به درگاه شما،
تحفه اي آورده است از هيچ هم ناچيزتر
مثل زينب (ع) قتل عام نخل ها را ديده است
گونه هايش چارده قرن است مانده نيز تر!