ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
سلام - عیدشما پرنور - ممنون ازنظرتان - ولی مصرع حوض به این راحتی ، کجاش سخت دروزن نشسته لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
واقعا حیف این مفاهیم زیبا و دلنشین که نه کاملا موزون شود و نه سپید باشد - مثلا در بیت دوم: حوض سی   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



«یک هندوستان اندوه»
     «یک هندوستان اندوه»
 
دیدم میان کوچه ها در خواب بودا را
دادند آن لحظه به من انگار دنیارا

تا سرزمینی دور با هم گفتگو کردیم
دل داده بود او صحبتِ این مرد تنهارا

ازدردهای خود برایش شمّه ای گفتم
آزرده خاطر کرده بودم مرد دانا را

گفتم برایش از غم پنهانیِ یک مرد
از غصه هایی که به تنگ آورده دریارا

گفتم که یک هندوستان اندوه با من هست
باید بگیرم بعد از این آیین بودا را

گفتم که مجنون هم شده آواره تر از پیش
این سر نوشت از او گرفته باز لیلا را

«لیلا دوباره قسمت ابن السلامی شد»
کردند ویران خانه ی این مرد شیدارا

گفتم که سوهان می زند این درد جانم را
باید بگیرم بعد از این من راه صحرا را

اندوه خود را در نگاهش جستجو کردم
فهمیده بود او حال مرد قصه ی مارا

یک جمله در پایان به من از بی وفایی گفت
انگار کوبیدند بر فرقم دو دنیارا...

اینک برو، جایی برای شکوه کردن نیست
دیگر مبادا دل ببندی عاشقی هارا

یک روز می گیرد خدا، خود، انتقامت را
یک روز جان می بخشد آخر این تمنا را

ازمن جدا شد رفت، من هم گم شدم در خویش
گفتم که پیدا می کند آخر خدا مارا!

                 ***
کلمات کلیدی این مطلب :  بودا ، هندوستان ، آیین ، لیلا ، سرنوشت ، سوهان ،


   تاریخ ارسال  :   1401/8/4 در ساعت : 12:12:38   |  تعداد مشاهده این شعر :  197


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 3,743 | بازدید دیروز : 28,773 | بازدید کل : 152,155,147
logo-samandehi