«فصل های خالی ازکبوتر»
در خلوت شب های من روح تو جاریست
با تو تمام فصل های من بهاریست
گرمای دستت را مباد از من بگیری
وقتی که می بینی دلم محتاج یاریست
هر روز می خوانم به یاد چشم هایت
شعری که مضمونش سراپا بی قراری است
آن روز گفتی می روم باور نکردم
حالا رفیق لحظه هایم شرمساری است
عمری به راز چشم هایت پی نبردم
اهنگ حسرت در دلم پیوسته جاریست
حرفی در این شهر، از بهار ازآسمان نیست
سرگرمی مردم در اینجا سوگواری است
حالی برای خلوت شاعر نمانده است
این فصل خالی از کبوتر از قناری است
باید عزای شعر هایم را بگیرم
این زخم ها بر گُرده شان بسیار کاری است
حُزنی اگر دارد غزل های من امروز
از چشم های ساده ی تو یادگاریست!
تاریخ ارسال :
1401/11/6 در ساعت : 12:20:29
| تعداد مشاهده این شعر :
82
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.