ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : فیروزه سمیعی
درودتان باد جناب استاد پور حفیظ فرهیخته ی گرامی 🌞 - به دیده ی لطف مهر می خوانید مهربان 🌺🍃🌹🍀    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



ترجمه‌ی شعرهایی از آواز سامان شاعر کرد عراقی
بانو "آواز سامان" شاعر کُرد، زاده‌ی اربیل عراق است.
او از جمله شاعرانی‌ست که شعرش در کتاب آنتولوژی شعر زنان کُرد که به زبان فرانسه چاپ و منتشر شده، گنجانده شده است.

▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
حرف‌هایت،
مرا به زیر سایه‌ی ایوان خانه‌ی قدیمیمان می‌برد
همان خانه‌ای که پر از زنگار خاطرات است.
تو دیر کردی و وقتی آمدی
مرا در در آیینه‌ی شکسته‌ی اتاقت دیدی!.
میان برگ‌های دفتر کهنه‌ی شعرهایت!
و کلماتت را دسته‌گلی کردی و
افشاندی بر زنانه‌گی من.
آن‌ دم مشتاق سماع با تو بودم
رقص بر نوک پنجه‌های پایم
تا گرداگرد تو بچرخم
در آستانه‌ی آن ایوان خانه‌ی قدیمیمان!
چه روزهای خوبی بود
گرچه هر روزش بوی تنهایی می‌داد.
تو بیا بنگر
چه کسی سختی‌های آن زن را پایان بخشید و
خاطرات تلخش را
در میان آن خانه‌ی قدیمی جا گذاشت
موهای ریخته‌اش را بر شانه‌های پنجره نشانید!
بی‌شک پیش از آن هم قلب من
دست نیازت را خواهد گرفت
و دست رد بر قلب زخمی تو نخواهد زد.
آه...
که زخم‌های دلم دیر التیام خواهند یافت
در این زمانه که تمامی لب‌ها پوچ و شکسته‌اند...
دیگر برگرد! بازآ!
فقط تو می‌توانی
در این جنگل، زنی را بفهمی و
عشق را بر سنگی بر افرازی...


(۲)
من و تو
ساکن دو ستاره‌ی دور از هم هستیم
که هر لحظه چونان پروانه، دنبال هم می‌گردیم
در سرزمینی پر از ترس و فوبیا
در سرزمینی پر از زخم و خشونت
به دنبال جاهایی هستیم که هیچگاه به آنجا نمی‌رسیم.


(۳)
من از نگاه‌های تو پرستش را آموختم،
یاد گرفتم که از ترس اشک‌های تو
خویش را در میان چشم‌هایت پنهان کنم.
اکنون، تو بهانه‌ای برای من پیدا کن
تا باورهایم رنگ نبازند
منی که بی‌اختیار و ناخودآگاه
به تو پناه می‌آورم
منی که از خویش دست کشیده‌ام
در پناه پرستش تو...
من از دنیایی دیگر و
تو از سرزمینی دیگر
به هم می‌رسیم...
تو از دور
و منم نزدیک نزدیک قلب تو
یک زندگی عاشقانه را
در یک وجب جا بنا خواهیم کرد.


(۴)
ای یار...
بی‌صدا می‌خوانمت!
چون دل‌باخته‌ی تو شدم،
روحم را هم به تو سپردم،
حالا، تا شب و روز سر جای خود باقی بمانند
پناه بده مرا!
که هیچ نمی‌فهمی از اشک و زاری من!!
تویی که آمدی و پای بر قلبم نهادی و تکه تکه‌اش کردی...
اما من توانستم
در میان آن همه نفرت و کینه باز دوستت بدارم.




شعر: #آواز_سامان
برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1402/7/2 در ساعت : 13:7:16   |  تعداد مشاهده این شعر :  65


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 17,695 | بازدید دیروز : 32,944 | بازدید کل : 154,182,531
logo-samandehi