ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : فیروزه سمیعی
درودتان باد جناب استاد پور حفیظ فرهیخته ی گرامی 🌞 - به دیده ی لطف مهر می خوانید مهربان 🌺🍃🌹🍀    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



«در آرزوی فروردین...»
 
 
لحظه ای از دست و بالم وامکن این بند را
با نگاهی ساده، محکم تر کن، این پیوند را
 
بگسل از بازوی جان زنجیرهای وَهم را
دور کن از ذهن خود پیوسته چون و چند را
 
وقت خود را، در هوای شعر و باران بگذران
هیچ گاه از خود نگردانی جدا، این پند را!
 
 محو آن باغم، به امّیدی که از هر شاخه اش
در تماشایی بچینم غنچه ی لبخند را!
 
صبح فروردین چشمت را دریغ از من مدار
تا کجا باید ببینم این همه اسفند را ؟!
 
تا جدا سازند از هم دست هامان را، مدام 
می زنند اهریمنان در شهر، صد ترفند را
 
در شب دلگیرِ نَرماشیر، در آن سال ها
دیده ام از اسبِ خود افتاده، خان زند را
 
فتنه ی ضحاک را، یک روز، در هم بشکنم 
با فریدون طی کنم، بی زورقی، اروند را
 
سر به طغیان می گذارم بخت خود را، تامگر
از خودم راضی کنم این جانِ ناخرسند را!
 
عشق، پشتیبان من تا هست، این هنگامه را
می کَشم بر دوش خود با اشتیاق الوند را!
 
دست خالی مانده ام هرچند در این روزها
پیشکش آورده ام این عشقِ وَرجاوند را !
 
*نَرماشیر: از شهرهای استان کرمان است،  شهری  است که در آن جا، مزدوران آغا محمد خان، شبانه، اسب لطفعلی خان، شاهزاده دلاور زند را، پی می کنند و این شاهزاده را دستگیر می کنند و سرانجام آغا محمد خان قاجار اورا ناجوانمردانه می کشد.
*ورجاوند:  ارجمند، ارزشمند و برازنده.  بهرام ورجاوند، نخستین موعود و از چهره های اسطوره ای در آیین زردشتی، پس از جنگ های گوناگون، ایران را از همۀ بدی ها می رهاند و آباد می کند.
کلمات کلیدی این مطلب :  فروردین ، زنجیر ، اسفند ، نرماشیر ، ورجاوند ، الوند ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1402/5/6 در ساعت : 2:10:11   |  تعداد مشاهده این شعر :  726


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 22,105 | بازدید دیروز : 32,944 | بازدید کل : 154,186,941
logo-samandehi