هوالجمیل
***
الهی :
به سرجوش صهبای خم ازل به کیفیت نشوه ی لم یزل
به یکتاشمارحدوث و قدم به واحدشناس وجود و عدم
به نفی صفات اثرهای وهم به اثبات ذات منزه زفهم
به "معنی" که اصل" شهود" است و بس به "صورت" که ختم "نمود"است و بس
به اسرارسنجان رمز قدم به خلوت طرازان ذوق عدم
به" آیین" بی کلفت "اتفاق " به اکراه" تعظیم" های نفاق
به "عزلت پرست" بساط حیا به" خاموشی اندیش" حرف خطا
به حیرت نگاهان حسن خیال به حسرت پرستان فکروصال
به گوشی که برگفتگو ی کسی ست به چشمی که حیران روی کسی ست
به وحدت نگاهان روی نگار به کثرت خیالان گیسوی یار
به حسنی که درمحفل قدس ذات عیان است از پرده های صفات
به نازک خیالان لطف مقال به جوهرنمایان تیغ خیال
به خبطی که درفکرفرزانگی ست به عقلی که درکسب دیوانگی ست
به جهل و به غفلت، به نسیان به وهم به علم وبه دانش ، به عرفان به فهم
به صیادی معنی دلپسند به "رم الفتی های فکربلند"
به "مجروح طبعان" پاس ادب به بسمل نژادان اشک طلب
به بی پردگی های مستوری ام به قرب کمال ز خود دوری ام
به زنگار آیینه ی "اشتباه" به گردی که خیزد ز"طبع" نگاه
به تحقیق" اوهام" صورت پرست که بر بوی گل تهمت "رنگ" بست !
ازآن نشوه ی فیض" عرفان "سند ازآن آب و رنگ" حیات" ابد
به من ده، که مستانه آیم به جوش خمستان شوق ام، نباشم خموش !
چومینا به قلقل خروشی زنم ثپش ریزم از" پرده" جوشی زنم
" دل" آیینه ی راز میخانه ای ست
که نه چرخ از او، "نقش" پیمانه ای ست !
*****
فرموده است : کلم الناس علی قدرعقولهم !
جناب استاد محمد یزدانی جندقی (زیدعزه العالی) سلام علیکم
بعد از عرض ادب به پیشگاه شما و دیگراساتید و همراهان همیشه مهربان ،که مطلب شمارا خوانده اند ؛ باید عرض کنم،آنچه شما درباره ی حقیر بیان داشته اید ، کمال تفکرو تعالی نظر شماست ؛ نه درخور" من " حقیری که بایدخودم را در بین کلمات مهرانگیزتان "جستجو" می کنم .
اگر چنین دل انگیز و مهرآفرین درباره ی من نوشته اید،حتما به صورت" وام" در صنوق روزگار بوده ، که اکنون باز پرداخت شده است!لابد به خاطر موهبتی بوده که در حق "بزرگی" از من سرزده است، تا به چنین افتخاری نایل شوم ؛ وگرنه :
درویش را چه باشد ، برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی، آتش درآن توان زد !
دست بالا گرفته اید ، شاید که به خود بنازم؟اما کسی که با تلنگری ،مثل نخستین مهره ی "دومینو" تمام بساطش به هم می ریزد! چگونه می تواند "ادعای استادی" کند!
من درتمام عمر مشقت بار خود ، فقط خواسته ام ، ابزاری به من "انسان" ،به من "بشر" نگاه نشود!سیاهی لشکربزم و رزم دیگران به حساب نیایم .
(اگرحضرت پیامبر(ص) به شکل حلقه در محفل یارانش می نشست؛ درسی بود برای امروز ما و این که همه درشکل گیری سرنوشت خود سهیم اند)
تنها گناهم "ایده آلیستی" بودن است ؟!عدالت خواهم ، مساوات محورم ، حق را برای همه و ارزش رابرای آحاد مردم جهان می خواهم ! قلمم با ارزش ترین گنج من است ، که به خاطر پاسداری اش ؛ جسم و جان و آبرو و عزت خود را همیشه به "خطر" انداخته ام!
من مثل "جوجه روشنفکرها" اهل "هیاهو" نیستم، اما ابلهانه هم گرفتار هر "سیستمی" نمی شوم : که ان الله بصیر بالعباد !
اگر"حرفی" زدم بی حساب نبود، اگر دفاعی از کسی یا مطلبی کردم ؛ از سرهوس نبود. دون شان من است اگرخود را به "جایی" و کسی تحمیل کنم !
(عمری عزلت نشین عزت خود بوده ایم و شرمنده ی احسان حضرت دوست )
اگر با شما عزیز بزرگوار همراه شدم ، چون از یک درخت و از یک خاک بوده و هستم ، ریزه خواران معرفت "شجره ی طیبه ی حضرات معصومین علیهم السلام " هستیم!
اگر" مکتب شعر دینی" را تبلیغ کردم ، به ذات معرفت انسان مسلمان و ایرانی احترام می گذارم و می خواهم "نشخوارکننده ی مطالب مکاتب بیگانگان" نباشم !
اگر دربررسی "خودسرانه ی اشعارآیینی"تذکری دادم ، از سر وظیفه و حسن نیت بود؛ نه شکستن وقارکسی و نه تحقیرآثارکسی !
آمدم : درعین "گمنامی" ! و می روم در عین "گمنامی"؟!
گرچه" القاب اعطایی" بزرگواری چون شما و عزیزان دیگرمایه ی مسرت "نفس" شده وبه خود" غره" خواهم شد؛ اما "آزموده را آزمودن خطاست ".
آمدم "باید" می آمدم . و رفتم ، "باید" می رفتم . خاصیت روزگار است، اگر دل نکنی ، وادارت می کنند که بکنی ! دل از هرچه که داری بکنی، "موتوا قبل ان تموتوا".
بزرگی خودتان و کلمات قشنگتان و شعر دل انگیزتان را- همراه با معدود دوستان همفکر با شما را - پاس می دارم و از خداوند برای شما و اهالی سایت فخرآفرین "شاعران پارسی زبان" عمروعزت و سلامتی خواهانم. سپاسگزارم برادر ،یا حق
محمد یزدانی جندقی
1392/6/4 در ساعت : 22:34:53
سلام جناب استاد موسوی شاعر و منتقد فرهیخته درود بر شما انتظار داشتم پس از تحمل تمام ناملایمتی ها در این روز ها این مطلب را با لحنی ملایم در دفتر شعر حضرت عالی زیارت کنم تا تعامل ما یک سویه نباشد در این زیر نویس که به جهت خوش آمد گویی و ادای احترام است نباید و نمی توانم پاسخی در شرح برخی از برداشت های استاد گرانقدرم بنویسم چرا که در آن صورت اصل نیت و غرض خود از این نوشته را دچار چالش می کنم پس در چند جمله مختصر و ساده می نویسم : نیت قلبی حقیر از درج این نوشته عرض ارادتی به محضر مبارک حضرت عالی بود و به این امید که شاهد حضور مجدد حضرت عالی در این سایت وزین ادبی باشیم که تا این لحظه چنین کوششی از سوی حقیر بی ثمر بوده است مگر بزرگ تری در سایت پا در میانی کند و نتیجه ای مثبت حاصل آید به هر حال این حقیر نیز مانند بسیاری از شاعران اندیشمند سایت از صمیم قلب دوست داشتم بمانید و بنویسید و اکنون که مصلحت را در وداع می بینید جهت پایداری همراه با سلامتی جسم مبارک آن وجود نازنین به درگاه خدای سبحان دعا می کنم امیدوارم هر کجا که هستید و می نویسید برکت بیش از پیش اشعار نورانی و صفای روز افزون روحانی حضرت عالی را شاهد باشم : "
|