.
به سر کشیده کسای یمانی خود را
خمیده،دست به دیوار،خسته می آید
چه کرده با جگرش آن سه دانه انگور
که پادشاه غریبان شکسته می آید
سکوت کرده اباصلت، چونکه میداند
دگر خزانهء اسرار بی نفس گشته
و شرط آن دژ تهلیل در حدیث شریف
دمی خمیده و گاهی نشسته می آید
نگاه منتظرش در میان بیهوشی
نشان از آمدن شخص آشنا دارد
غدیر گشته دوباره درون حجرهء او
اگر جواد از آن درب بسته می آید
خوشا مرام زمینی که عاقبت فهماند
مقام دفن امامت که پشت هارون نیست
قسم که قبله گه عشق این مقام رضاست
دلی که از همه جا شد گسسته می آید
غریب رفت و غریبان شدند معتکفش
و حاجیان همه مانند در طواف حرم
به سمت حضرت سلطان همان امام رئوف
بزرگ و کوچک و تنها و دسته می اید
تاریخ ارسال :
1397/8/16 در ساعت : 19:4:17
| تعداد مشاهده این شعر :
347
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.