ای که ذرّاتِ جهان سائیده ای
وی که از ذرّه جهان اَفریده ای
کهکشان در کهکشان خورشید ها
در گلستان فضا پاشیده ای
دیده شد منظومه ی شمسیِ ما
در مقامِ کهکشان نادیده ای
آیه های نور و القدوس را
از کرامت بر جهان باریده ای
گر بشر پوئیده راهِ آسمان
این تو خود بودی که خود پوئیده ای
عارفی انوار رخسارِ تو دید
یارب آخر کی تو آن نادیده ای؟
دل شفا از چشم تو بگرفته، باز
با نگاهی نسخه اش پیچیده ای
در ترازوی عدالت بی گمان
قدرِ ذره خیر و شر سنجیده ای
وایِ آن کس تو کز او آزرده ای
شادِمان آن کس تو آمُرزیده ای
الحَذر از نفس دون، دانم که هست
دوسِتان یک پاچه وَر مالیده ای
ابتدا، بَر شادمانی خوش بَرَد
انتها، زان تا اَبَد رنجیده ای
ای که پرسی کیست طارق؟ بشنو این
خاک راهی، عاشِقی، ژولیده ای
۵ تیر ماه ۱۳۹۲
تاریخ ارسال :
1398/5/15 در ساعت : 1:17:27
| تعداد مشاهده این شعر :
237
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.