ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



نشسته بودم و دیدم ..‌.
سلام ، ای بال و پر واکرده تا عشق / شده همخانه ی خورشید ، با عشق / سلام ، ای رَسته از بندِ زمینی / رسیده تا به معراجِ خدا ! عشق ! // #آصف_مشیری 😔 // به جایی آمده بودم که عشق می جوشید / به جایی از دلِ صحرا ، کرانه ی خورشید / به جایی آمده بودم که موج می زد نور / و خیمه کرده به پا ، کاروانی از توحید // ⚫️/ دلم هوای کسی داشت از قبیله ی نور / کسی که سمتِ خدا بود و از تبارِ حضور / دو چشمِ منتظرم خیره خیره می نگریست / نشسته بود دمادم به انتظارِ ظهور // ⚫️/ رسید جلوه ی حُسنی ، سوار بر توسن / شبیهِ ماهِ تمامی که می زنَد خرمن / و رفت در دلِ تاریکِ شب که تا شاید / ضمیرِ تیره ی شب را کند دمی روشن // ⚫️/ نشسته بودم و دیدم ، شد آسمان نیلی / هجوم بُرد به صحرا گروهِ قابیلی / نشسته بودم و دیدم که ابرهای سیاه / زدند بر رخِ خورشید ناگهان سیلی // ⚫️/ سپاهِ تیره ی شب سوی کاروان امد / خزانِ وحشیِ ظلمت به بوستان آمد / شکست بال و پرِ عشق ، از هجومِ خزان / صدای ( هل منِ ) او تا به آسمان آمد ! // ⚫️/ نشسته بودم و دیدم شکست شاخه ی گُل / کبود شد بر اثرِ ضربه صورتِ سنبل / نشسته بودم و دیدم که غنچه پرپر شد / و خون گریست از این غصّه ، چشمِ ختمِ رُسُل // ⚫️/ صدای ( هل منَ...) ش آمد ،نگفتمش لبیک ! / خزان به خرمنش آمد نگفتمش لبیک ! / سرش ، به نیزه که می خوانْد آیه ی قرآن / جدا شد از تنش ، آمد ! نگفتمش لبیک ! // ⚫️/ قرار نبود ، سَرَم وادیِ جنون بشود / قرار نبود ، دلم باز دشتِ خون بشود / قرار نبود ، از تماشای یک شقایق هم / دوباره دیده ی من سرخ و لاله گون بشود // ⚫️/ چو استخوان به گلو مانده عهد بستنِ من / به عافیت طلبی شیوه ی شکستنِ من / نشستم و به تماشا نشسته ام تنها / وَ وای بر من ، از این بی سبب نشستنِ من! // ⚫️/ کنون که خوانده نگاهم حدیثِ خون ، لبیک ! / کنون که رفته سرم تا صفِ جنون ، لبیک ! / بیا ندامتِ من را ببین ز چشمِ تَرَم / اگر پذیری اَم آقای من ، کنون لبیک ! // #آصف_مشیری ⚫️⚫️⚫️
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1398/6/19 در ساعت : 17:15:26   |  تعداد مشاهده این شعر :  215


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 6,345 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,537,576
logo-samandehi