تقدیم به حضرت دوست استاد عزیز خوش عمل کاشانی
می زند با شعر خود بر آسمان سو خوش عمل
بالاخص وقتی نماید طاق ابرو خوش عمل
می دهد بالی به همّت آهنی را، می کند
صیدِ معنی ها به شاهین ترازو خوش عمل*
در خم چوگان او گوی سخن افتاده است
طبع سرشارش چو دارد زور بازو خوش عمل
خط اخمی بر جبین می افکند هر گاه، نقد
زهره می ترکاند انگاری ز لولو خوش عمل
می نشیند گاه اگر گردی به دامانش چه باک؟
می کند با ریشش آن را زود جارو خوش عمل
می کشد آهی به آتش می کشد افلاک را
تا زند غم پیش پای عشق زانو، خوش عمل
شَمَّش است از تیغه ی شمشیر رستم تیزتر
می برد بر مکر ابلیس لعین بو خوش عمل
در مهابت بی بدیل است آنچنان کاسان، شگرف
گوی سبقت می رباید از هلاکو خوش عمل
خواجه حافظ را بر انگیزاند از رندانگی
جامه ای فافا ببخشد تا به خواجو، خوش عمل
معده اش را می دهد عادت نه جز بر نان جو
چون بدش می آید از کنسرو آهو، خوش عمل
در تجدّد خواهی اش تردید اگر داری ببین
بشکند با فوت خود یکریز تابو، خوش عمل
می زند القشتک اما طبق دستورات شرع
می زند رندانه تر از شیخ وارو، خوش عمل
خوانده نزد ثابت بن قرّه چون علم الحِیَل
ارشمیدس را کند آسوده جادو خوش عمل
ظن باطل می برد هر کس برد ظن لحظه ای
رعشه ای در جانش افتد از هیاهو خوش عمل
دلخوش است از اینکه هر آن فارغ است از بند غیر
سر خوشی می یابد از گلبانگ یاهو خوش عمل
@@@@@@@@@@@@@@@@@@
* سنگ و آهن را به همت می توانم بال داد
صید اگر خواهم به شاهین ترازو می کنم
صائب تبریزی