او گذر کرد از من و با غمزه ای خندید و رفت
شه خرامان جام بر کف لمحه ای بگزید و رفت
گشته روشن خلوت من وز قدوم آسمان
او چو خورشید فلق بر جان و دل تابید و رفت
در تمنای حضورش زاری دل دم به دم
شاخه تاب دلم از بیخ و بن برچید و رفت
نرگسش دینم به باد و ره دل شد میکده
خرقه بر دوشش ولی از مستی ام پرسید و رفت
وعده گاه عاشقان گر کعبه قلب منیب
او چو پروانه به دور شمع دل گردید و رفت
در سویدای وجودم نوری از عرش آمد او
همچو باران بهاری بر دلم بارید و رفت
دوش در صحرا چو آمد قوس رنگینش کمان
آذرخشی شد جلی ، مرآت هم بالید رفت
شعر از علی تن پوشان (مرآت)
تاریخ ارسال :
1399/10/10 در ساعت : 17:33:47
| تعداد مشاهده این شعر :
75
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.