ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : فیروزه سمیعی
درودتان باد جناب استاد پور حفیظ فرهیخته ی گرامی 🌞 - به دیده ی لطف مهر می خوانید مهربان 🌺🍃🌹🍀    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصیده واره ی انتخاب روشن

برای واقعه ی غدیر خم

چون رود پشت صخره همانا نمانده اند
در پیچ و تاب گردنه ها جا نمانده اند

با سر دویده اند پی کاروانیان
یعنی که لنگ همدلی پا نمانده اند

آنان که پیروان سخن های فطرتند
یک لحظه بر عقیده ی آبا نمانده اند

دل های مومنان پس از آن خطبه ی فصیح
در شبهه ی معانی مولا نمانده اند

بر انتخاب روشن خود سایه کرده اند
حیران در این تشتت آرا نمانده اند

با کل به صلح بودنشان نقل دیگری است...
در گیر و دار معرکه خنثی نمانده اند

حق گفته اند با همه با رأس با رئیس
دلواپس حقوق و مزایا نمانده اند

حق را گرفته اند و دویدند در پی اش
عاطل پی ضمانت اجرا نمانده اند

چشمی فقط به دست خداوند داشتند
خیره به دست مردم دنیا نمانده اند

هم دیده اند دست که بالا گرفته شد
هم بی خبر ز عالم بالا نمانده اند

رو کرده اند هر چه که در چنته داشتند
چشم انتظار روز مبادا نمانده اند

بیرون زدند از دل این نفس تو به تو
در سرسرای مکر زلیخا نمانده اند

حرفی نمی زدند که از عمق جان نبود
قومی که در زمان عمل وا نمانده اند

آنان که وحی را تب هذیان نگفته اند
تاریک با چراغ وصایا نمانده اند

قومی چنان و قوم دگر ناطقند اگر
در نطقشان مُعطل معنا نمانده اند!

مانده هنوز بر سر خُم ردّ دستشان
آن دست ها به عهد خود امّا نمانده اند

در موج خیز حادثه ناگاه تو زدند
در موج خیز چون کف دریا نمانده اند*

با ذره بین هماره منافات دیده اند
با چشم های زل زده بینا نمانده اند!
 
از آفت نفاق همه تیغ هایشان
برّا نمانده اند مبرّا نمانده اند

پشت سر رسول قدم بر نداشتند
پشت سر امام دریغا نمانده اند

جز عدّه ای قلیل از آن حج کنندگان
چون نیک بنگرید، به صحرا نمانده اند!

آن عدّه ای که فاش پس از رحلت رسول
در بند رأی واهی شورا نمانده اند

آنان که در برابر مظلوم هیچ وقت
خورشید وار گرم تماشا نمانده اند

***

دیوارهای صادق کعبه هنوز هست
دیوارهای خشتی حاشا نمانده اند
#مهرداد_مهرابی
تیر۱۴۰۰


*. گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند
عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش
«حافظ»


موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1400/8/2 در ساعت : 10:31:45   |  تعداد مشاهده این شعر :  661


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 21,956 | بازدید دیروز : 32,944 | بازدید کل : 154,186,792
logo-samandehi