قصیده
«الفبای مهربانی ها»
آ، امام مهربانی ها دراین عالم، رضاست
با، بهاری بی خزان، با گلشنی خرّم رضاست
پرتوی از لطف او جان بخش تر از آفتاب
پاسبان آهوان در سرزمین جم، رضاست
تا تصوّر می کنم او را دراین خاک غریب
تکیه گاهی آسمانی زیر نُه طارَم رضاست
ثبت خواهد شد ثنایش در تب اشعار من
جیم، جانِ عشق را با جان من محرم رضاست
چشمه ساری در بیابان، چاره ی درماندگان
حا، حضورش دردهارا هر زمان مرهم رضاست
خا، خدیو ی در خراسان،،، سرزمین آفتاب
دال، دل را آن که می دارد رها از غم، رضاست
ذال، ذوق آشنایی را دو چندان می کند
را، رئوفی راستین، با عالم و آدم، رضاست
زا، زمین با یک نگاهش ذوقمندی می کند
می زداید آن که از جان غُصّه را، هردم، رضاست
ژرف، همچون ژاله می بارد به هر دلواپسی
سین، سپر در یورش غم های مان، محکم، رضاست
شین، شَکر می ریزد او در کام های تلخ مان
صاد، صادق، همچو دریا خلق را حاتم، رضاست
ضاد، ضدّ جور، سرشار از محبت، مِهرِ توس
طا، طبیب خلق، امام و آیتِ اعظم رضاست
ظا، ظهور عشق در صحن عتیقش جلوه گر
عین، عین جان میان مردم عالم رضاست!
غین، غربت را، اگرچه دور ماند از خانمان
فا، فصول خستگی ها ی مرا همدم رضاست
قاف، قلبم را در ایوان طلا گم کرده ام
کاف، کامل آفتابی در خراسان، هم، رضاست
گرم، گل ها را بشوید تا غبار از چهره شان
در مسیر تشنگی ها چشمه ی زمزم رضاست
لام، لیلی را به مجنون می رساند همّتش
میم، مِهرش می نگارد: صاحب پرچم رضاست
نون، نگاهش آفتابی در زمستان های مان
واو، واصل، با نگین حضرت خاتم، رضاست
ها، هزیمت می دهد وصلش هزار اندوه را
یا، یقین دارم میان عارفان اعلم رضاست!