«به روي دست پدر»
...پسر چه صحبتي امروز با پدر دارد
براي تشنگي اش چاره اي مگر دارد؟
مرا شبيه كبوتر به روي دست بگير
مگر كه دشمن از اين جنگ دست بردارد
مگر يكي هم از اين ها دلش به رحم آيد
مرا به جانب ميدان ببر، اثر دارد!
براي جنگ، به اين جا، بگو نيامده است
كه با شما سخني چند، مختصر، دارد
بگو كه حتم شما مثل من پدر هستيد
براي طفل من اين تشنگي ضرر دارد!
[ براي مادر من هم مباش دل نگران
اگر چه ناله اش از آسمان گذر دارد]
در آن زمان كه مرا روي دست مي گيري
فقط خداست كه از حال تو خبر دارد!
به رغم كودكي ام، ليك خوب مي فهمم
تو را چگونه همين غم شكسته تر دارد
مپرس حال كسي را كه در ميانه ي جنگ
به شانه، مثل تو، قنداقه ي پسر دارد
ببين كه حرمله آماده مي كند خود را
ببين كه نقشه اي انگار زير سر دارد؟!
گلوي تشنه ي من را هدف گرفته مگر
كه دشمنانه به اين سو، چنين نظر دارد
مرا بگير در آغوش خويش پنهان كن
براي طفل تو اين صحنه ها خطر دارد...
ببر جنازه ي من را به خيمه ها برسان
رباب از غم من دست بركمر دارد
بگو چگونه پذيراي من شدند اين قوم
كه عمق فاجعه را آسمان خبر دارد!