{{یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ۱}}
ای که ایمان مرا عشق تو بخشیده ثبات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
بفدای تو مرا هر چه بنین است و بنات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
می ستاید ملکت یکسره چون در ملکوت
شده دل بستهی خوت
قبله گاهِ دل من هست فقط کرب و بلات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
تویی ای ماه جگرگوشهی زهرای بتول
«قرّةُالعَینِ»رسول
بوده آغوش نبی مدرسهی نشو و نمات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
پدرت حیدرِ کَرّار که قد کرد عَلَم
دل رصد کرد عَلَم
لات برچیده بساطش شد و عُزّی و منات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
غرقِ عشقت منم و سینه گدازم هوست
چه ببازم؟هوست
چه کنم گر که به دادم نرسی حینِ ممات؟
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
به تولای تو ما دل بسپاریم به عشق
پُر عیاریم به عشق
به ولای تو برازندهی ما هست صلاه
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
تا ابد در دل من هست غم و رنج و عذاب
دل من هست کباب
اهل بیت تو چو گشتند اسیر الکربات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
«خون خورم در غمِ آن طفل که جای لَبَنَش»
شده پرخون دهنش
زده تیرش چه کسی؟ آن که پلشت است به ذات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
ابنِ ذی الجوشن اگر کرد تو را قطع نفس
شمر آن بی همه کس
نکند اینکه شفاعت کنیاش نزد خدات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
لعنتش باد نثار آن که جفا کرد به تو
نه وفا کرد به تو
کرده هر کس که در آن عرصهی پیکار رهات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
تا ابد بی برو برگرد تویی زنده به عشق
دلت آکنده ز عشق
میدمد خون تو در پیکر اسلام حیات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
بگذار آه کند در دل او شعله وری
بکشد دربدری
حسرتِ زمزم و کوثر بخورد رود فرات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
«ساقی امشب چه جنون ریخت به پیمانهی هوش»
شدم افسانهی هوش
تازه گردانده مگر در دلم از عشق، برات؟
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
صیقلی گشته چو در منقبتت طبع قمر
بسپارش به نظر
صلهای بخش به او ای تو خدا را مِرآة
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
@@@@@@@@@@@@@@@
{{یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ۲}}
بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمُّي سر و جانم به فدات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
تا ابد عشقِ تو را هست عطش نوش فرات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
در دلم هست فقط شوق لقای تو حسین
جان فدای تو حسین
چیستم غیر ولایِ تو مگر راه نجات؟
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
بدم از سینهی پاکت به دلم شور فقط
تا شوم نور فقط
نفست گرم پُر است از تو جهان از نفحات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰات
علم افراشتی از عشق و قزلباش شدیم
غرق کنکاش شدیم
یاد تو در دلِ ما هست به هنگام ممات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
من بر اینم که توئی نوح تر از نوح مرا
دادهای روح مرا
تا نبیند دلم از صولتِ طوفان صدمات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
چشمِ دل جمله نظر گشته و منظور توئی
منشا نور تویی
بی تو توفیق نداریم به کشف ظلمات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
شهدِ توحیدِ خداوند چشیدیم به تو
تا رسیدیم به تو
شده برچیده بساطش به تو عزّی و منات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
من اگر مست میام تحت لوای تو فقط
به ولای تو فقط
دم به دم می کِشد از سینه دلم پَر به هوات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
چقَدَر نام تو را ورد زبان کرد دلم
به عیان کرد دلم
به تو بخشیده خداوند عجب زبده صفات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
عرش را یکسره پُر هروله پرواز توئی
چون سبکتاز توئی
دینِ ما راست قیامِ تو ستون فقرات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
توئی آن کس که دلم هست برای تو کباب
می کشد دل چه عذاب؟
خواهرت زینب کبری ست اسیر الکربات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
بیولای تو پذیرفته ز من نیست صلات
به دلم هست برات
جمله عالم همه تلخ است و توئی شاخ نبات
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
پرتو افشانده به دل یکسره مشکاتِ تو چون
شده دل ماتِ تو چون
بر پدر، مادر و جَدّ و خودت از ما صَلَوٰاتْ
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ
مدحِ تو تا بتراود فقط از طبعِ قمر
ندهد عمر هدر
صله ای مرحمتش میکنی از بند قبات؟
یٰا قَتِیلَ الْعَبَرٰاتْ؟
*پ ن: در سرودهی دوّم بر شایگان بودن برخی قوافی واقفم