ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : فیروزه سمیعی
درودتان باد جناب استاد پور حفیظ فرهیخته ی گرامی 🌞 - به دیده ی لطف مهر می خوانید مهربان 🌺🍃🌹🍀    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



☀️ آفتاب علقمه ☀️

تا   سیر    بنگرد    رخ   زیبای    یار چشم
ای کاش بود جای دوچشمم هزار چشم

آمد به جلوه سرو  ِقد  ِدلبری که هست
لعل لبش  چو  آب حیات  و خمار چشم

از  منظر نگاه    به  رویش   چو   بنگری
گویی گشوده ای به سوی مرغزار چشم

هر  بار  از    تشعشع    برق   جمال  او
افتد    ز   کار   گر  نکند   استتار چشم

از   دور   تا    نظاره ی او کرد لحظه ای
دیگر   ندید    منظره ی    ناگوار چشم

دوزند بر رخش، گذرد چون به رهگذار
از   روزن   دریچه   صغار و کبار چشم

ترسم که چشم زخم خوردکاینچنین مباد
از   او   مراقبت   نشود گر چهار چشم

وقت است   تا  حکایتی  از  کربلا کنم
کزمحنتش نخفته به لیل و نهار چشم

یاد  آمدم ز  حضرت عباس  آن که داد
در   لشکر    حسین   گه کار زار چشم

وقتی سکینه  گفت عمو جان بیار آب
گفت آن امیر علقمه با افتخار: چشم

از  خیمه گاه  راهی شط شد برای آب
بگشودچون عقاب پس آن تکسوارچشم

شد  خیره   بر جمال اباالفضل نامدار
در عرصه از سپاه عدو بیشمار چشم

خودرا به شط رساندپس ازکارزارسخت
لب ازعطش تفیده وچون شوره زارچشم

می خواست تا که آب بنوشد ولی حیا
همراه  با  وفا شد و  پوشید زار چشم

برداشت آب و گشت روان سوی خیمه ها
هر چند بود همچو دلش بیقرار چشم

تا  مشک آب   را برساند  به  کودکان
بر خود نهیب زدکه از آن بر ندار چشم

دشمن هدف گرفت ازو مشک آب وریخت
برخاک و زان امیر وفا گشت تار چشم

می رفت تا به تاخت نبودش غمی به دل
اما   دریغ     شد   هدف   تیربار چشم

چون   ناامید   گشت امیدش به کارزار
جاری   نمود  گریه ی بی اختیار چشم

فرمود : یا اخا  برسان خویش را به من
تا پیش از آن زمان که بگیرد غبار چشم

در راه توست تا که به بالین من رسی
دل درتپش به سینه وچشم انتظارچشم

وقتی که نیست دیدن وجه اللّهم نصیب
دارد    به   روزگار   کجا   اعتبار چشم؟

در راه   دوست   گر هدف  تیرها نبود
می خواستم برای چه در روزگار چشم؟

تا پیش ازآن که جان و تنم را کنم فدا
شد بخت یار تا که بسازم نثار چشم

گر خیره بر رخ تو نباشد به گاه نزع
ای عشق را قرار، چه آید به کار چشم؟

آمد حسین و بر سر زانو سرش نهاد
گفتا که ای گشوده سوی کردگار چشم

بشکسته است داغ تو پشت مراونیست
نوری به دیدگان و بود یار  ِخار چشم

تا   بنگری   جمال علی ّ و  رسول   را
ای آفتاب علقمه  بر هم گذار چشم

ره برد  در بهشت و  به نزد پدر رسید
ساقی به هم نهاد چو با اقتدار چشم

آوخ ز کهنه پیرهنی کان کفن شده ست
یاد آمدم که هست چو یعقوب تار چشم.
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  عاشورایی ،

   تاریخ ارسال  :   1401/6/2 در ساعت : 15:53:48   |  تعداد مشاهده این شعر :  310


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 33,986 | بازدید دیروز : 45,996 | بازدید کل : 154,054,517
logo-samandehi