ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : فیروزه سمیعی
درودتان باد جناب استاد پور حفیظ فرهیخته ی گرامی 🌞 - به دیده ی لطف مهر می خوانید مهربان 🌺🍃🌹🍀    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سرور آزادگان
سرور  آزادگان
باز ده روزه ای  از واقعه کان رکن زمین را لرزاند
سر به آزادگی آموخت شرف دشت حزین را لرزاند
چشم تا می نگرد چاه زمان را ستمی در کار است
جز مسیحی که به خون شست گنه عرش امین را لرزاند
خواست از مدعی اش رو سوی منزل به نهد تا فردا
خستگی دور کند از تن خود زین بن کین را لرزاند
گفت مولا ز چه شهزاده ای از پارس کنیزش سازید
تا بر آمد قد سروش دل آن بانوی دین را لرزاند
در ندا شد که شفیقان به ره آئید سفر در پیش است
مبدأ اش صبح ازل تا به ابد شک و یقین را لرزاند
کاروان دل ز زمین کند و سپس رَحلِ به تاریخ انداخت
قصه از غصه به افسانه رسید مکه به چین را لرزاند
امتحان بود سترگ از بچه تا پیر و کهنسالانش
وه سپه دار که خود، پایۀ آن خلد برین را لرزاند
او چه می دید فرا سو که ز هر حادثه ای مرد افکن
کوهِ افراشته شد هیبت آن درد وزین را لرزاند
آب، دل صاف شد از تشنگی اش رسم کرامت آموخت
شد گوارا و خنک، حسرت یاران غمین را لرزاند
هیچ در ذهن نگنجد غم بانوی اسیران در دشت
صخره ای بود به قلبش که زد آن کنجِ طنین  را لرزاند
مادرم فاطمه آمد به نظر گریه کنان سر بر دوش
آسمان ریخت فرو تا تن آن ام بنین را لرزاند
رو سبکبار از این دایره بیرون بنشین سر پایین
هر طرف فاطمه دیدی به ادب کبر لعین را لرزاند
پ.ن.
موزیک: سمفونی ( کامل ) شب عاشورا، اثر استاد مجید انتظامی
صوت و سروده از: مجید نیکی ( سبکبار )
کلمات کلیدی این مطلب :  سر به آزادگی آموخت شرف ،

موضوعات :  عاشورایی ،

   تاریخ ارسال  :   1402/4/22 در ساعت : 3:58:43   |  تعداد مشاهده این شعر :  205


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 32,910 | بازدید دیروز : 38,940 | بازدید کل : 154,182,022
logo-samandehi