...
اینجا جنوب پایتخت است.
این نه یک گزارش خبریست و نه هر چیز دیگر...این تنها بخشی از تمام خرابی های روح یک پسرک بی تابی ست که در گذشته های سرزمین مادری اش ذوق میکند
اینجا جنوب پایتخت است جایی که زمین سینه اش را برای اعجوبه های لباس خاکی خوش سیما شکاف داده است. جایی برای خجالت کشیدن بعضی ها...
اینجا مدفن نجیب زاده های بی ادعای تاریخ است. مردان سالهای کودکیم مردان روزهای خونی و خون
اینجا جنوب پایتخت است.جایی که دیروز سند امنیت امروز دختران فتنه ی شهر مهر خورده است
و نقطه ی خوب ماجرا اینجاست که تو از مابقی جدا شده ای...از تمام پول های درشت...ماشین ها...از ترافیک و بوق ها و آهنگ های بلند و از تمام خانه های قشنگ و دختران لباسهای رنگارنگ
چند قدمی آرام آرام ، دست خودم نیست از سر شوق :
تف به لباسهای قشنگتان و به روحهای پر از چرک خاک خورده تان و بعد از آن به کافی شاپهای سبز شده
در شهر به بازی بیلیاردو ژستهای غربی تان . حالا سلام
و هیچ چیز بهتر از این نیست: از ظهر اردیبهشت و یا خرداد ، شاید هم فروردین گذشته باشد و تو تازه از راه برسی و هوا هم ابری...نم نم بارانی هم گاهی بیاید و گاهی نه...و التهاب فکر و اضطراب سینه ات که جای خود دارد...
اینجاخوب خراب میشوی پسرک حالا خوب کوک میشوی بطری ات را سر باز کن بنوش بسم الله
یک طرف سپهر با دسته های گلش معرکه دارد
یک طرف سید مرتضی و دار ودسته اش ، کمی بالا و پایئن اعجوبه های دیگر ! دستواره که اصلا برای خودش به تنهایی ....
سید مجتبی و چمران و باقری هم که جایشان محفوظ .
اما اینجا نمیدانی لا به لای این دالانهای روحانی یکجا دلم کباب میشود
تنها ترین قسمت این سیاحت ، تنهایی یک مردست میان دالانهاا . جهان آرا
چقدر ساکت و تنها میان دالانها !!!!!
غروب نزدیک میشود و خوب مست کرده ای پسرک !!! و راه باز شده است
دوباره سلام ، تازه ترشده ای !
کلمات کلیدی این مطلب :
... ،
تاریخ ارسال :
1391/9/13 در ساعت : 17:39:59
| تعداد مشاهده این شعر :
788
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.