ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شرحی بر یکی از ابیات حضرت بیدل(رگ گل ، آستین شوخی کمین صید ما دارد.....که زیر سنگ دست از سایه ی برگ حنا دارد)


 رگ گل ، آستین شوخی کمین صید ما دارد



که زیر سنگ دست از سایه ی برگ حنا دارد



 برای شروع به سیاق شرحهای قبل باید ابتدا به شبکه ای از توصیفات حضرت بیدل در ارتباط با مضامین موجود در بیت پرداخت



ایشان(رگ گل)  را در ابیاتی مختلف به کار برده است که در ذیل به ابیاتی چند در ارتباط  باموضوع اشاره می شود



رگ گـل تـا ابـد بـوسـد سـر انـگـشـت حـنـا بـنـدت



اگــر وا کــرده‌ای بــنــد نــقــاب جــامــه گــلـگـونـی



حضرت بیدل در این بیت می فرمایند که اگر با دست حنا بسته ، نقاب محبوبی(جامه گلگونی) را باز کنی  رگ گل تا ابد سرانگشتان تو را بوسه خواهد زد اما ارتباط رگ گل با  دست حنا بسته چیست؟



حضرت بیدل کف دست و پایی را که حنا بسته است شبیه یک برگ می داند و از آن به برگ حنا یا برگ گل  یاد می کند



در این رابطه به ابیات زیر توجه بفرمایید:



بـه ذوق پـای‌بـوسـت هـیـچ جـا خـوابم نمی‌باشد



هــمــیــن در ســایــهٔ بــرگ حــنــا آرام مـی‌گـیـرم



در اشتیاق بوسیدن پای حنا بسته ی تو  خواب به چشمم نمی آید زیرا آرامش من در زیر سایه برگ (پای حنا بسته)  تو رقم می خورد



و یا در بیتی دیگر می فرمایند:



شـایـان دسـت بـوس تـوام نیست نامه‌ای



در یـــوزه‌ای بــه قــاصــد بــرگ حــنــا بــرم



هیچ نامه ای شایستگی ندارد  درون دستهای حنایی تو قرار گیرد  پس ناچارم دریوزه ای را به عنوان پیک به حضور  دستان چون برگ حنای تو برای گدایی گسیل کنم



هــوس فــرســودهٔ بـوی ‌کـف پـایـی‌سـت اجـزایـم 



وطــن مــی‌بــایــدم در ســایــهٔ بــرگ حــنـا کـردن



تمام وجود من در حسرت بوییدن کف پای محبوب فرسوده شد.با توجه به اینکه کف پای محبوب حنا بسته است چاره ای نیست جز اینکه در سایه ی  کف پای او (برگ حنا) سکنی گزینم



اینها ابیاتی بود در ارتباط با تشبیه کف پا و دست حنا بسته ی محبوب  به برگ



حال اگر به این نکته توجه داشته باشیم که سطح برگها با شبکه ای از رگ برگها پوشیده شده است به معمای رگ گل و ارتباطش با برگ حنا  و درنهایت دستی که به برگ حنا شبیه شده است  در بیت مورد نظر پی خواهیم برد از طرف دیگر نباید شباهت خطوط کف دست جنا بسته را با رگ برگها ی موجود در برگ نادیده گرفت



برای روشن شدن موضوع باز به  بیت  زیرمی پردازیم



رگ گـل تـا ابـد بـوسـد سـر انـگـشـت حـنـا بـنـدت



اگــر وا کــرده‌ای بــنــد نــقــاب جــامــه گــلـگـونـی



هنوز هم در بسیاری از روستاهای ایران رسم است که داماد با دست حنا بسته در روز عروسی روبان عروس را باز کند  حضرت بیدل با استناد به این موضوع  می فرمایند



اگر  با دستی حنا بسته ات (برگ گل) روبان محبوبی را باز کنی خطوط کف دست (رگبرگها)تا ابد بر دست(برگ) بوسه خواهند زد



 حال به بیت مورد نظر باز می گردیم



رگ گل ، آستین شوخی کمین صید ما دارد



که زیر سنگ دست از سایه برگ حنا دارد



برای شرح این بیت  باید به ترکیب (دست زیر سنگ داشتن )نیز اشاره ای داشته باشیم



این ترکیب در شعر حضرت بیدل اغلب به معنای دچار تکلف شدن و اختیار نداشتن فرد  در یک موضع به کار رفته است به چند بیت در این رابطه در غزلیات حضرت بیدل توجه بفرمایید:



تـا ز حـسـن وگـلـسـتـان تـمـاشـا رنـگ داشـت  



حـیـرت از آیـیـنـه‌ام دستی به زیر سنگ داشت



زیــر سـنـگ اسـت از مـن و مـا دامـن آزادی‌ام



آه ازبــن رنــگــی‌ کـه بـر بـوی گـلـم افـزوده‌انـد



دلـــــی دارم آزادی امـــــکـــــان نــــدارد



ز مــیــنــا چـو دسـت پـری زیـر سـنـگـم



حضرت بیدل در مصراع اول می فرمایند رگ گل  برای صید ما کمین کرده است رگ گلی که متعلق به یک آستین شوخ است



با توجه به اینکه در مصراع دوم سخن از بر گ حناست  این رگ گل نیز ظاهرا به دستی باز می گردد که حنا بسته است . و با توجه به صفت آستین شوخ  برای صیاد ، طروت و سرزندگی دست حنا بسته ای  که از آستینی شوخ برون آمده  خود نمایی می کند 



حضرت بیدل می فر مایند:  دست حنا بسته ای که شبیه یک برگ گل است با رگهای خوددر کمین صید ما  نشسته است



نکته ی بسیار کلیدی در این بیت مربوط به  خواستگاه فعل(دارد)  درمصراع دوم می باشد که به صید بر می گردد  و نه به صیاد(رگ گل)



بدین صورت:



رگ گل آستین شوخی کمین صید ما دارد...



(همان صیدی ) که زیرسنگ دست ازسایۀ رنگ حنا دارد



 حصرت بیدل خودش را یک صید برای رگ گل فرض کرده است



مثل این است که بگوییم:



صاحبخانه قصد جان ما  دارد (جانی) که در  خانه ی او ماوا دارد



حال کلمه ی (جانی ) را حذف می کنیم



صاحبخانه قصد جان ما  دارد



که در  خانه ی او ماوا دارد



با این وصف می توان گقت:



رگ گل ، آستین شوخی کمین صید ما دارد



که زیر سنگ دست از سایه برگ حنا دارد



دست حنا بسته ی شوخ و با طراوتیکه شبیه یک برگ گل است با رگهای  چون کمند خود در کمین صید ما نشسته است



صیدی که در این بین  دستش  زیر سنگ است (بی اختیار است)   و این بی اختیاری با قرار گرفتن در سایه ی  همین دست حنا بسته(برگ حنا) نصیبش شده است



رضا کرمی - شهریور 1390


کلمات کلیدی این مطلب :  شرحی ، بر ، یکی ، از ، ابیات ، حضرت ، بیدل(رگ ، گل ، ، ، آستین ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/6/27 در ساعت : 3:6:37   |  تعداد مشاهده این شعر :  2163


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

ابراهیم حاج محمدی
1390/6/27 در ساعت : 15:20:37
جناب کرمی عزیز سلام بر شما
این بیت که در این پست به شرح آن پرداخته اید جدا از غوامض ابیات بیدل است و تا آنجا که بنده اطلاع دارم در شرح و تبیین مقصود آن اختلاف زیادی است . برای این بنده چند ابهام وجود دارد
1- صید در مصراع اول به معنای مصدری بکار رفته است یا معنای اسمی
2-اگر به معنای اسمی باشد ترکیب اضافی « صید ما » قطعا باید اضافه ی ملکی باشد . آنوقت این سؤال هست که این صیدی که ما مالک آنیم چیست یا کیست ؟
3- در مصرع اول فک اضافه به نظر شما صورت گرفته یانه ؟ بین گل و آستین یعنی این احتمال وجود دارد که (رگ ِ گلِ آستین ، شوخی ) به کسر لام گل خوانده شود ؟؟ یعنی شوخی ، رگ گل آستینش را در کمین صید ما دارد ؟
4- اگر با مورد سوم موافق نباشید آستین شوخ یا شوخ آستین دقیقا به چه معناست ؟
5- با برداشتی که شما داشته اید صید را به معنای اسمی گرفته اید اما اگر به معنای مصدری گرفته شود آنوقت مشکل است بپذیریم که دست زیر سنگ داشته باشد
بی تردید رفع این ابهامات کمک شایانی در کشف مراد حضرت بیدل از این بیت خواهد کرد
با سپاس .






مصطفی پورکریمی
1390/6/28 در ساعت : 1:14:16
سلام جناب استاد کرمی عزیز
خوشحالم که این بار هم به حلقه ی شما پیوستم .
در مورد شاهد مثال های قبلی من قرائت دیگری دارم . به نظر حقیر علاقه ی جناب بیدل به حنا به این دلیل است که محبوب به حنا علاقه مند است و این که می فرماید:
در یـــوزه‌ای بــه قــاصــد بــرگ حــنــا بــرم
و یا :
وطــن مــی‌بــایــدم در ســایــهٔ بــرگ حــنـا کـردن
یعنی همراه با حنایی که محبوب استفاده می کند به مقام قرب در " دست "ها و فنا در " کف پا" ها برسد .پس" دریوزگی قاصد برگ حنا" و "وطن کردن در سایه ی برگ حنا " و " دست زیر سنگ (سایه) ی برگ حنا داشتن همه برای رسیدن به قرب و فنا ست . نکته ی جالب این است که در شریعت ما حنا رنگی ست که موجودیت (جسمیت) ندارد .
جنابعالی هر چند در شرح ابیات مذکور بیان دیگری داشته اید اما در شرح بیت مطروحه ی اصلی با من هم عقیده اید آنجا که فرموده اید :" حصرت بیدل خودش را یک صید برای رگ گل فرض کرده است" ....
===================
درود آقای پورکریمی عزیز یکی از وجوه جالب توجه شرحهای شما این است که شما معمولا به اشعار حضرت بیدل از دریچه ی تاویل نگاه می کنید این موردی را نیز که شما درج کرده اید نگرش به موضوع با دیدگاهی متافیزیکی است...سپاس از حضور همیشگی و ظرافتی که به خرج می دهید
ابراهیم حاج محمدی
1390/6/28 در ساعت : 14:28:33
جناب کرمی عزیز / آنچه در باره ی ترکیب اضافی « جسم ما » نوشته اید مبنی بر اینکه جسم را می توان ما و ما را می توان جسم تلقی کرد به هیچ وجه مورد قبول اینجانب نیست . مثالی برای تان عرض کنم : اگر کسی در صحنه ی تصادفی پایش قطع شود با انگشت آن پا را نشان می دهد و می گوید آن پا پای من است جسم انسان کجا منِ او کجا ؟ دیدگاهی کاملا ماتریالیستی است که بین جسم و من انسان عینیت قائل باشیم !!!!
اگر شما اعتراف می کنید که در ترکیب « صید ما » اضافه ، اضافه ی ملکی است در اضافه ی ملکی مالک و مملوک نمی توانند عینیت داشته باشند توتولوژی و این همانی میان یک شیء و نفس آن شیء برقرار است . من منم . شما شمائید . او اوست . خدا خداست . ولی میان یک شیِ و مایملک او توتولوژی حکمفرما نیست
ضمنا قیاس ترکیب اضافی « جسم من » و ترکیب اضافی « دیو من» قیاسی مع الفارق است چون در ترکیب «دیو من »اضافه ، اضافه ی تشبیهی است
عمده ی سخن بنده که شما بی پاسخ گذاشته اید این بود که : « که » ی موصولی در ابتدای مصرع دوم حضرت بیدل مقتضی این است که جمله ی وصفیه ی بعد از آن ، اسم نکره ی قبل از آن را توصیف کنید . وقتی می گوئید : من پسری را دیدم که موهایش مجعد بود ، مابعد حرف « که » صفت است برای اسم نکره ی قبل از آن یعنی « پسری » در بحث مانحن فیه اسم نکره ی قبل از حرف « که » ی موصولی اسم نکره ی قبل از آن « آستین شوخی » است .
. ای کاش شما در هنگام پاسخگوئی از قسمت ویرایش نظر وارد می شدید تا پاسخ هر یک از دوستان ذیل نظر او داده می شد .
ضمنا ورود این بنده در این بحث صرفا ورود به یک بحث طلبگی است . امیدوارم متوجه منظورم شده باشید .
==========================================================================================================
آقای حاج محمدی عزیز برای اینکه موضوع روشن تر شود به دو بیت پس از این بیت توجه بفرمایید
رگ گـل آسـتـیـن شـوخـی کـمـیـن صـیـد ما دارد
کــه زیـر سـنـگ دسـت از سـایـهٔ بـرگ حـنـا دارد

اگـر در عـرض خـویـش آیـیـنه‌ام عاریست معذورم
کــه عــمـری شـد خـیـال او مـرا از مـن جـدا دارد

نـــگـــردد ســـابــهٔ بــال هــمــا دام فــریــب مــن
هــنــوزم اســتــخـوان جـوهـر ز نـقـش بـوریـا دارد

در بیت دوم نیز اگر توجه بفرمایید شاعر می گوید من نمی توانم عرض اندام کنم و خودم را بروز دهم چون من تحت تصرف فکر و خیال او (آستین شوخ)هستم به سیاق بیت اول و بیت مورد نظر ما که شاعر دستش را زیر سنگ سا یه ی محبوب می داند (بی اختیار و تحت تصرف زیبایی های او)
بیت سوم هم بیانگر همین موضوع است توجه بفرمایید شاعر می گوید عالم ظاهر و فرازهای آن(بال هما) نمی توانند مرا فریب داده و به خود مشغول دارند چون من هنوز خاطره ی آن خاک نشینی ها و قنا عت پیشگی هایم را فراموش نکرده ام هما نطور که می بینید اینجا هم شاعر خاطرش را متعلق به فضایی دیگر می داند فضایی که در سایه ی محبوب رقم می خورد به همین خاطر است که این حقیر اصرار دارم مصراع دوم و دستی که در سایه ی دست حنایی محبوب است به صید یا همان محب بر گردد

رضا کرمی
1390/6/27 در ساعت : 16:15:57
درود براستاد حاج محمدی عزیز...به ترتیب پاسخها را تقدیم می کنم

1- صید در مصراع اول در جایگاه اسم قرار دارد (صید ما )مثل اینست که بگوییم جسم ما ..یعنی رگ گل در کمین صید ماست یا به طور واضحتر در کمین مایی است که چون صید برای او هستیم

2 - به این جمله توجه بفر مایید صیاد تشنه ی من ست....پس من برای او یک صید هستم...بنا براین.. صیاد تشنه ی من صید است ... صیاد تشنه ی من چون صید است..در حقیقت این صید به من رجوع دارد حال این مسئله را از من به ما گسترش دهید

3- با توجه به سابقه ای که از رگ گل ذکر کردم این موضوع کمی دور از ذهن به نظر می رسد

4 - آستین شوخ همانطور که در شرح نیز اشاره کردم به نوعی حکایت از طراوت و سرزندگی دست حنا بسته می کند به طور دقبق تر صفتی است برای دست حنایی که قرارا است با جنب و جوش بسیار به صید بپردازد

5 -بله اگر به معنای مصدری بگیرم نمی شود دست زیر سنگ داشتن را به آن اطلاق کرد ولی همانطور که اشاره شد این واژه در جایگاه اسمی قرار دارد

با سپاس از این همه دقت و ریزبینی شمااستادحاج محمدی عزیز
محمد وثوقی
1390/6/28 در ساعت : 2:23:5
سلام بر استاد کرمی گرامی
شرح دقیقی مثل همیشه است. شاید بشود اینگونه هم فهمید که رگ گل آستین و تمام مصرع دوم وصف شوخ باشد: شوخی که آستینش رگ گل و دستش از سایه ی برگ حنا زیر سنگ است، در کمین صید ماست: شوخی که چنین و چنان است در کمین صید ماست. می شود صید ما هم خود شاعر باشد (که شما هم فرمودیده اید) و می شود که صیدی باشد که مال شاعر است (آقای حاج محمدی هم اشاره کرده اند). به هر حال ظاهراً تناسب بین این اجزا برقرار است: رگ گل و دست، آستین و برگ حنا، زیر سنگ بودن با کمین داشتن.

از شرح قبلی تان هم طلبی داشتید!
مـتـاع‌ کـاروان مـا هـمـیـن یـک پـنبهٔ‌ گوش است
اثــر دلــال عــبــرت چـون جـرس نـالـیـدنـت نـازم
اگر ضبط بیت صحیح باشد، بسیار بعید می‌دانم جناب بیدل به معنی لغوی «عبرت» بی‌توجه بوده (فِعلة نوع و طرز فعل را هم نشان می‌دهد). دلال باید فرصت کافی داشته باشد؛ اما «جرس» بانگ حرکت کاروان است و نشان می‌دهد وقتی برای چانه‌زنی نمانده پس باید به سرعت تکلیف معامله روشن شود. می گوید: واسطه! این متاع ما را (سخنی که گویی به جای اثر در مخاطب، به منزله‌ی پنبه‌یی در گوش اوست) حراج کن تا حرکت کنیم زیرا دیگر مجالی باقی نمانده است. به تقابل‌سازی‌های فراوان کل غزل هم توجه بفرمایید. بدین ترتیب ربط و اثر دلال (واسطه‌ی معامله و تسریع کننده‌ی آن) با جرس (اعلام حرکت کاروان یا قریب الوقوع بودن آن) روشن می‌شود. سرانجام با این توضیحات گمان می‌کنم می گوید: حرف ما در گوش مخاطب اثری ندارد و ارزشش را نمی‌فهمد پس حراج کن تا زودتر عبور کنیم. این معنایی که گفتم خصوصاً با دیگر ابیات غزل از جمله بیت چهارم و سه بیت پایانی غزل تقویت می‌شود.
مستدام باشید.
===============
درودبر آقای وثوقی عزیز....در رابطه با بحث پیشین حلقه ی بیدل خوانی و توضیحی که فرموده ایدهمانطور که در مکالمه ی کوتاهمان خدمتتان عرض شد دیدگاهتان بسیار خاص و زیرکانه است این حقیر از این دیدگاه به موضوع ننگریسته بودم اگر پیش از درج مطلب با شما مشورت می کردم حتما به این مورد ظریف نیز در شرح اشاره می کردم...سپاس از این همه دانایی که به خرج می دهید حضورتان مثل همیشه باعث دلگرمیست.
سیاوش پورافشار
1390/6/27 در ساعت : 19:1:21
سلام و عرض ادب
ابتدا سئوالی از شما دارم و آن اینکه آیا شعری از حضرت بیدل در ذهن جامعه(منظور عموم مردم) وجود دارد؛ شفاف تر بگویم امروزه از حافظ بیتها و غزل ها در ذهن جامعه است از یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور تا دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند. هدف از من طرح این پرسش است که شعر بیدل در چه جایگاهی نسبت به اشعار حافظ و . .. است
اما در مورد رهیافت بر بیت بسیار فنی بیدل کاملا مشخص است که جنابعالی معنی مورد نظر را پیدا کرده اید خوب همانطوری که خودتان هم از سر خشوع از دیگران هم در این زمینه نظر می خواهید بنده نیز چند مورد اشاره می کنم :
یکی اینکه یک جا اشاره کرده بودید رنگ حنا آیا در نسخ متفاوت رنگ حنا یا برگ حنا آمده است البته به نظر می رسد هر دو به شعر بخوانند.
اما حقیر رنگ را بهتر می داند که به اینگونه شعر را می بینم

رگ گل آستین شـــوخی کمین صید مـا دارد
که زیر سنگ دست از سایه رنگ حنا دارد
یعنی یاری که دستش نازک و به زیبایی و ظرافت گل است صیدما را شکار کرده است همان یاری که دستش زیر رنگ حنا گرفتار است البته این نظر حقیر است
یک پیشنهاد دارم اگر امکان دارد در توصیف یک بیت یا غزل بیدل تمام نسخه های موجود(از معتبرها) را ذکر فرمایید. خسته نباشید یا علی
ابراهیم حاج محمدی
1390/6/28 در ساعت : 9:39:37
با سلام مجدد
جناب کرمی عزیز
اولا : ساختار دستوری این بیت بیدل اقتضاء می کند که مصرع دوم را وصف برای اسم نکره ی قبل از حرف ربط : { که } یعنی { آستین شوخی } بگیریم . نه برای اسم معرفه{ صید ما } .
ثانیا : ما حد اکثر نه نوع اضافه در زبان فارسی نداریم :
1- اضافه ملكى
2- اضافه تخصيصى
3- اضافه توضيحى
4-اضافه بيانى
5- اضافه تشبيهى
6- اضافه استعارى
7- اضافه اقترانى
8- اضافه‏ بنوّت
9- تأکیدی ( خویشتن خویش )
بلاخره مشخص نکردید که « صید ما » کدام یک از این انواع است ؟
ثالثا : از توضیحی که شما در باره « صید ما » دادید بر می آید که اگر مضاف را حذف کنیم صدمه ای به جمله از نظر معنا - نه وزنی - وارد نمی شود { رگ گل آستین شوحی کمین ما دارد } حال آنکه اگر چنین است باید در مصرع دوم طبق برداشت شما می گفت : که زیر سنگ دست از سایه ی برگ حنا داریم !!!!
رضا کرمی
1390/6/27 در ساعت : 19:16:3
درود بر شاعر عزیز و ارجمند جناب آقای پور افشار....
در رابطه با مقایسه ی حضرت حافظ و بیدل از لحاظ نفوذ در بین عامه مردم باید عرض کنم در کشور ما حضرت بیدل هنوز برای ادیبان و اهل فن شاعری ناشناخته است چه برسد به عوام....در رابطه با شرحی که فرموده اید عرض کنم برگ با توجه به سطحش برای سایه انداختن و سایه بان شدن موضع ملموس تری است تا رنگ از این نظر طبیعی به نظر می رسد که در سایه ی برگ یا همان دست حنا یسته اتفاقات مصراع دوم رخ داده باشند تا رنگ که سایه اش موضوعی انتزاعی به نظر می رسد...در رابطه با استناد به نسخه ای معتبر به نظر میرسد هنوز نسخه ی معتبری از دبوان حضرت بیدل که بتواند فصل الخطاب قرار گیرد به دست نیامده است و این حقیر نیز استنادم به همان نسخه ی متداول کابل می باشد.....با سپاس از مشارکت و دقت نظری که به خرج داده اید
رضا کرمی
1390/6/28 در ساعت : 12:30:29
سلام جناب آقای حاج محمدی عزیز...
عرض شود به خدمت حضرتعالی در مصراع نخست سخن از آستین شوخی است که با چابکی قرار است به صیدی دست یابد ...در این صورت به نظر شما منطقی است مصراع دوم که در آن سخن از آرمیدن و پناه بردن در سایه ای ظریف است به آن صیاد شوخ بر گردد (چه دلیلی دارد که شاعر برای صیاد در گیرو دار میدان شکار از آرمیدن او در سایه ای ظریف سخن بگوید).....صید در مصراع دوم شرحی از اوضاع خودش را داده است
شرحی که دلالت بر تنگی اوضاع دارد او می گوید آن صید که ما باشیم در این گیر و دار شکار اختیاری از خود نداریم زیرا آنقدر آن دست ظریف بوده است که پیش از این ما در پناهش مسکن گزیده ایم و چاره ای نداریم جز اینکه توسط همان دست شکار شویم....

در رابطه سوال دومتان باید عرض کنم که هر چند تر کیب( صید ما )به نظر اضافه ی ملکی به نظر می رسد ولی باید دقت کرد که ماهیت مضاف و مضاف الیه بر خلاف تعریفی که از اضافات ملکی دارند در این مورد جدا از هم نیست
من باز به مثال قبل رجوع می کنم ترکیب (جسم ما) یک ترکیب اضاف ی ملکی محسوب میشود
اما در نظر بگیرید این (جسم )چون در حقیت خود (ما )محسوب می شود فرق دارد با موقعی که بگوییم (خانه ی ما)
(خانه ی ما )و (جسم ما )هر دو اضاف ی ملکی هستند و لی در ترکییب( جسم ما )جسم را می توان (ما )در نظر گرفت و ما را جسم...جسم از ما به وجود آمده و ما از جسم
مثالهای زیادی از این دست می توان زد
اگر شاعری بگوید :
روزگار دیو من را بیدار کرد..نباید برداشت کرد که من دیوی خارج از خودم داشنه ام که بیدار شده است بلکه این دیو خود من هستم که بیداریش بیداری خود من است
حال این مسئله را به (صید ما ) تعمیم دهید صید همان ماست و ما همان صید

شکار صید در( ترکیب صیدما )در حقیقت شکار خود ماست اینجا هم ماهیت صید با خود ما جدا از هم نیستند ما صید را به وجود می آوریم و صید خود ما هستین

در رابطه با بحث سومتان باید عرض کنم گر مضاف را حذف کنید و نقش(مضاف الیه) در جمله تغییری نکند نیازی به تغییر فعل نخواهیم داشت ) مثلا اگر داشته باشیم (شوخی کمین صید او دارد) و صید را حذف کنیم خواهیم داشت(شوخی کمین او دارد....که دستی زیر...دارد) می بینید که در این مورد مضاف حذف شد ولی چون نقش مضاف الیه ن تغییر نکرد نیازی به تغییر فعل نداریم اما در بیت مورد نظر ما اگر صید را حذف کنیم خواهیم داشت (شوخی کمین ما دارد...که دست زیر ...دارد) اینجا دیگر ما نقش خودش را تغییر داد ه داست و طبیعی است که اگر به آن نقش فاعلی بدهیم باید فعل آن را نیز جمع بیاوریم
نکته ای ظریف در این میان این است که (ما )در ترکیب اضافی صید ما اصلا نقش فاعلی ندارد و بحث ما هم در رابطه با تر کیب است نه ضمیر (ما )به تنهایی.........
با سپاس از این همه دقت و درایتی که به خرج داده اید

بازدید امروز : 48,723 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 124,007,323
logo-samandehi