
الحق کمی عجیب وغریبی تو، زندگی
فرزندِ نانجیبِ فریبی تو، زندگی
سَرمیکِشی بهخونِ دلِ من یواشکی
شاید شبیهِ میخ و صلیبی تو، زندگی
شکلِ خیالِ خشکِ درختانِ مُردهای
لکی بهرویِ صورتِ سیبی تو، زندگی
له کردهای تمامِ مرا زیرِ پایِ درد
محروم از خوشی و نصیبی تو، زندگی
زندانِ تنگِ مرغِ پریشانِ خستهای
کابوسِ رنجهایِ مهیبی تو، زندگی
من مانده در شکنجهٔ ناکوکِ یکسکوت
بی محتوا و ضربِ ضریبی تو، زندگی
کمکم به انتخابِ نبودن رسیدهام
مرموز و بی امید و شکیبی تو، زندگی
افتادهام بهچاهِ هراسانِ بی کسی
کجراهه در موربِ شیبی تو، زندگی
حاشانکن به روزِ سیاهم نشاندهای
ـ این روزها بهوضعِ عجیبی تو، زندگی
در حالِ مرگ، چشم ندارم بهیاریات
باشی اگر بهشکلِ طبیبی تو، زندگی
در قلع وقمعِ تودهٔ مردم،چه نیستی؟
اصلاً بدونِ مِثل و رقیبی تو، زندگی
سیدمحمدرضالاهیجی