درود برفرهیخته گان و علاقه مندان حلقه ی بیدل خوانی.. بعد از وقفه ای طولانی حلقه ای دیگر از حلقه های بیدل خوانی کوچه پارسی زبانان را به امید هم اندیشی ومشارکت شما رقم زده ایم امیدست با اشتراک مساعی شما پرده های حائل فرو افتند و شگفتیهای غزلیات حضرت ابوالمعانی بیش از پیش چشم نواز گردند.
در این حلقه به بررسی و گره گشایی از سه بیت نخست این غزل نسبتا پیچیده خواهیم پرداخت
روزی کـــه قـــضـــا ســـر خـــط آفــاق رقــم زد
گــفــتــم بــه جــبــیــنــم چــهنـوشـتـنـدقـلـمزد
غـــافــل مــشــویــد از نــفــس نــعــل درآتــش
ســـرتـــا قـــدم شـــمـــع دریـــن بــزم قــدم زد
چـون مـو بـه نـظـر سـخـت نـگـونسـار دمیدیم
فــــواره ایــــن بــــاغ بـــه غـــربـــال عـــلـــم زد
0
0
0
روزی کـــه قـــضـــا ســـر خـــط آفــاق رقــم زد
گــفــتــم بــه جــبــیــنــم چــهنـوشـتـنـدقـلـمزد
حضرت بیدل در این بیت در جایگاه منی که متعلق به ذات بشریت است می فرمایند
آن روزی که دست تقدیر سرنوشت عالم را رقم زد من نیز از پیشانیم جویای سرنوشتم شدم و او اینچنین قلم زد:.....
در حقیقت ابیات پس از مطلع جکایتی است که در پیشانی شاعر نوشته اند و او دارد با نگاه به صفحه ی پیشانی و تقدیرش به باز گویی آنها می پردازد
غـــافــل مــشــویــد از نــفــس نــعــل درآتــش
ســـرتـــا قـــدم شـــمـــع دریـــن بــزم قــدم زد
نعل در آتش داشتن کنایه از بی قراری و عدم ثبات است
حضرت بیدل همین ترکیب را در چند بیت دیگر با همین مضمون آورده است
در مـــقـــامـــی کـــه نـــفـــس نـــعــل در آتــش دارد
خــــنـــده مـــیآیـــدم از غـــفـــلـــت بـــیپـــروایـــی
در جایگاه بی قراری و تمایل نفس برای گریز و رهایی از تن آیا خنده دار نیست اگر کسی بیمناک عمر و جان گذارای خود نباشد
و یا در جای دیگر :
ســپــنــدوار فــتـادهسـت عـمـر نـعـل در آتـش
بــهــوش بــاش مــبــادا زنـد شـلـنـگ و گـریـزد
همچون سپند عمر و زندگی ما در اضطراب و بیقراری می گذرد بهوش باش که این زندگی گذرا به یکباره به تو آسیب نرساند و ناگهان از کفت بگریزد(کنایه از مرگ در غفلت )
این موضوع در شعر فارسی بی سابقه نیست
چنانکه حضرت حافظ فرموده اند
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
دلیل اضطراب و بی قراری من زلف و چهره ی زیبای یار است
نکته ی مهم در بیت مورد نظر
غـــافــل مــشــویــد از نــفــس نــعــل درآتــش
ســـرتـــا قـــدم شـــمـــع دریـــن بــزم قــدم زد
این است که نعل در آتش صفتی برای نفس است و در این صورت خوانش صحیح مصراع نخست بدینصورت خواهد بود از نفس بی قرار و شیدا (نعل در آتش) غافل نشوید (به معنای دیگر آن را درک کنید) همین شیدایی است که باعث می شود شمع از پای تا سر بسوزد و در بزمگاه عشق فنا گردد
چـون مـو بـه نـظـر سـخـت نـگـونسـار دمیدیم
فــــواره ایــــن بــــاغ بـــه غـــربـــال عـــلـــم زد
حضرت بیدل می فرمایند:
تمام تلاش ما برای رسیدن به حقیقت با تکیه بر اسباب دنیا توام با عجز و ناتوانی بوده است ....همچون مژه ای که برای وا کردن دریچه چشم و دیدن حقایق به صورت واژگون تلاش بیهوده می کند این دنیا (باغ) نیز تلاشش برای به اوج رسیدن و دستیابی به حقیقت همواره با افول همراه بوده است تلاشی رو به پایین.. همچون فواره ای که آن را در یک غربال بنا کرده اند و تلاشش برای اوج گرفتن به جایی نمی رسد و سرانجامش فرو رفتن است(غربال را می توان چاله ها و مصائب زندگی و یا از منظری دیگر انسان عاجز تعبیر کرد چنانکه حضرت بیدل در جایی دیگر می فرمایند
خـواجـهمـمـکـن نـیـسـتضـبط عمرو حفظ مالها
جــــاده ی بــــســـیـــار دارد آب در غـــربـــالـــهـــا
عمر و اسباب دنیا در کف انسان ماندنی نیستند چونان آبی که در غربال باشد و راه گریز در ان فراوان)
ادامه دارد.....