- به یاد پاسدارشهید سر لشگر حاج احمد کاظمی
- و به یاد استاد عزیزم شهید حجت الاسلام محمد منتظری
در سازمان اتحاد توده های جمهوری اسلامی "ساتجا" - سال1359 تهران
بیائیـد این طرف ، آخ - این برادر ! ای برادرها
در این جـا یک شــهید دیگری در خاک پیدا شد
به تن فـرم سـپاه و ســبز، خـاک آلود ،پـژمـرده
دوبـــاره گریۀ تیـم تفحــّص - وای - بر پا شــد
* * *
مسلم هست یک قرآن - و- مشتی استخوان،دنده
از آن ها پاک کـردیم آه خاک و سـنگ و گل ها را
و سـیل اشـگمان این جا امان را می برید از ما
که او رفته است و بنهاده است تنها ما خجل ها را
* * *
نگاهم در پی یک چـیز گم می شد در آن وسعت
به دنبــــال پلاکـش لا بلای خــاک هــا گـــــشتیم
به هــمراه بــرادر هـای دیـگر وقــتمان را هــم
بـرای جـــستن آثـاری از آن لالـــه رخ هـــشتیم
* * *
چقدر آن روز سر گردان بدین سو یا بدان محور
پلاکی خـیر- عکسی نه - و چـیزی هـم نشد پیدا
و من مایوس از یک جستجوی بی اثر، آنجا
کـزو آخــر نمی دانم چه چــیزی مانده پا بر جا
* * *
ولی ناگاه گـفـتم بچه هـا ! دیگر نیـــازی نیست
نمی خواهم پس از این ای برادر ها پلاکـش را
شـما را جان مادرهـایتان کـافی است بـر گردید
بدسـت آوردم ای همــسنگران نیــات پاکـش را
* * *
درون جــیب او انگـشتری با یک نگین - سبزه
بنــاگه بچـّه هــا بـر صـفحۀ انگـــشترش دیدند
که رویش حک شده : "صد بار جان من فدای آن
شـهـیدانی کـــه از بهر وطــن گمــنام گردیدند"
21 آذر ماه 1391
منبع : کتاب تفحص
از خـــــاطرات برادر عزیز محّمد احـــمدیان