همیشه در تن من رقص خون ساعت ده
نمی توانم باشم بدون ساعت ده
ندای عشق از این در به قلب من تابید
بناست نبض دلم بر کلون ساعت ده
همیشه چشمه ی آن لحظه ی رها جاری است
تمام زندگیم چند وچون ساعت ده
به سمت قبله ی باران به نیت پرواز
نماز عشق بخوان بر فسون ساعت ده
دو صندلی دو امانت دوقطره اقیانوس
که عشق زاده شد از کاف ونون ساعت ده
گلوی روشن رگهای من پر از رقص است
رسیده قطره ای از خط خون ساعت ده
تولدی به بلند ای تا خدا . ای عشق!
بنای هستی من بر ستون ساعت ده .
تاریخ ارسال :
1392/5/17 در ساعت : 14:23:38
| تعداد مشاهده این شعر :
705
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.