یاهو
درود
اتفاق فرم در شعر و رساندن این مهم به سرحد چیزی که برای مخاطب ملموس است وانتظارش را دارد مسئله ای نیست که به سادگی و بدون اندیشه ومهندسی کلمات میسر باشد .مسئله ای که این اثر برادر گرامی ام جناب بهداروند را در آن موفق می بینم.
اندیشه ای که از جناب بهداروند سراغ دارم اندیشه ای فرم گراست
"فكر كن كه گنجشك بوده اي بي سرزمين
فكر كن قشنگي هاي دنيا هنوز اتفاق نيفتاده است...
دارای نوعی روایت معکوس که اتفاق های اثر از آخر به اول صورت می پذیرد.
"اين سقف كه آسمان را از تو دور كرده بود
اين پنجره ي عبوس
اين در كه براي باز شدن بايد تو را بشناسد."
موسیقی درونی در هر تراک دیده می شود اما اپیزودیک بودن، موسیقی کلی را از اثر حذف کرده که باز هم با ذهنیت اثر هم خوانی دارد
وقتی در ارائه ی یک اثر هنری بخشی از فضا در اختیار مخاطب گذاشته شود تا وی با خوانش های مکرر خود به ان لایه ها دست یابد و یا تفسیرهای جدیدی را از آن بدست آورد، اثر وارد فرآیندی به نام "سپید نویسی – سپید خوانی" شده است.
آژير قرمز اين شهر
اشك هاي تو
پيشاني تو
شقيقه هاي تواند
دنيا كه كور نيست
نقاشي تو را خواهد ديد....."
منتقدین هرمنوتیک به تأویل اثر از رهرو این فرآیند اعتقاد راسخ دارند.
اثر در عین روایی بودن بسیار موجز و شاعرانه است:
دنيا كه كور نيست
نقاشي تو را خواهد ديد..."
به دلیل موسیقایی شعر سپید بیش از آنکه شنیداری باشد، دیداری است. یکی از ملزومات دیداری بودن هم نگارش و نحوه ی چیدمان تصویری پاره ها و بندهای اثر است.
پایان بندی کاررا در سیطره تحت الشعاعی بند"من از بس گریسته ام "میبینم(ازلحاظ فضا و زبان کار)
ایا میتوانست جایگزین بهتری نیز داشته باشد؟
قلم شاعر مانا
یانور