بسم الله القاسم الجبارین
	 
	شب بود و شام غصّه ی زینب سحر نداشت
	آن شب حـــــریم آل محمـّـد قمـــــر نداشت
	 
	از خیمه های سوخته تا قتلگاه رفت
	آتش گرفته بود و قراری دگر نداشت
	 
	در جستجوی پیرهنی کهنه بود و هیچ
	از ماجــرای غارت پیکـر خبــــر نداشت
	 
	یک کشته زیر پشته ای از سنگ و تیر دید
	دست زمـــانه بیشتــر از این هنـر نداشت
	 
	خواهر رسید و قسمت پایین پا نشست
	پایین پای پیکـــر پاکی که ســر نداشت
	 
	درد دلـــی ز غصّـه ی پنجـــــاه ساله کـــرد
	آن ساعتی که بوسه به رگ زد و بر نداشت
	 
	در گوشه ای نماز شبش را شکسته خواند
	بانــوی داغ دیـــده توان سفـــــــــر نداشت
	 
	 
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1390/9/15   در ساعت   :    20:53:30
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1033
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.