بسم الله القاسم الجبارین
شب بود و شام غصّه ی زینب سحر نداشت
آن شب حـــــریم آل محمـّـد قمـــــر نداشت
از خیمه های سوخته تا قتلگاه رفت
آتش گرفته بود و قراری دگر نداشت
در جستجوی پیرهنی کهنه بود و هیچ
از ماجــرای غارت پیکـر خبــــر نداشت
یک کشته زیر پشته ای از سنگ و تیر دید
دست زمـــانه بیشتــر از این هنـر نداشت
خواهر رسید و قسمت پایین پا نشست
پایین پای پیکـــر پاکی که ســر نداشت
درد دلـــی ز غصّـه ی پنجـــــاه ساله کـــرد
آن ساعتی که بوسه به رگ زد و بر نداشت
در گوشه ای نماز شبش را شکسته خواند
بانــوی داغ دیـــده توان سفـــــــــر نداشت
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/9/15 در ساعت : 20:53:30
| تعداد مشاهده این شعر :
996
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.