ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سیلِ سحر
                سیلِ سحر
 
محو و ماتم؛ چه بگویم که چنانی که چنینی
که تو در شعر هم ای واژه‌ی عرشی ننشینی
 
نورت آن‌قدر زیاد است که کم مانده بگویم
آسمانیّ و فرودآمده بر روی زمینی
 
سدّی از سنگِ سیه بود و تو انداختی آخِر
چه شکافی به شب، ای سیلِ سحر، با چه طنینی
 
آفتابا! همه آفاق پُر از پرزدنت شد
گرچه از هر طرفت بود کمانی به کمینی
 
از ازل بار امانت همه با توست محمّد (ص)!
تا ابد، ای پسر آمنه، کو چون تو امینی؟
 
هم‌چنان کوه؛ چنین‌اند در ایمان و اراده
نیست تردید که تو تکیه‌گهِ اهل یقینی  
 
مهر و ماه‌اند فقط ذرّه‌ای از شأنِ تو و بس
که به قرآن تو نداری نه قرانی نه قرینی
 
ای خوش آن لحظه که طوبای بهشت از سر تعظیم
شاخه آورد فرو تا تو از او میوه بچینی
 
پرده از پیش تو پس رفت و، شنیدی که کسی گفت:
حرم یار همین جاست؛ بیا تا که ببینی
 
نهرِ نورِ تو درآمیخته با شطّ شرابت
ای همه عقل، که با هر چه قَدَر عشق، عجینی   
 
دستم و دامنت؛ از شبهه‌ی ده‌لایه دلم را
-بِرَهان، ای که هزار آینه برهان مبینی
 
من به راهِ تو یکی، از دل و دین، هر دو، گذشتم
که تو هم رهزن دل هستی و هم رهبر دینی  
 
شمعی و حلقه زده دوروبرت جمعِ رسولان
ای تو خود خاتم این حلقه، بر این حلقه، نگینی
 
انبیا از همه‌ی خلقِ خدا خوبتران‌اند
و تو بین همه‌ی خوبتران، خوبترینی      
کلمات کلیدی این مطلب :  محمد (ص) ، آمنه ، سحر ، خلیل ذکاوت ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1397/8/26 در ساعت : 14:14:6   |  تعداد مشاهده این شعر :  516


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مریم محبوب
1397/9/6 در ساعت : 11:14:34
سلام و درود بر شما استاد گرامی
بسیار زیبا و پر معنا سروده اید
مانا باشید
بازدید امروز : 7,116 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,538,347
logo-samandehi