آقای جهرودی این بزرگمرد پنجاه و پنج ساله با این که دارای طبع شعر قابلی است ولی متأسفانه شعر را «سرسری» و یا اگر ملایمتر برخورد کنیم می توانیم گفت «دست کم» گرفته است.سن و سالی از ایشان گذشته و معلوم است که حداقل سه دهه است برای سرودن دست به قلم شده است.
ایشان یا تمرین و ممارستی بایسته در زمینه ی شعر و شاعری ندارد و یا از اول عمر شاعری اش تا کنون سروده های خود را جهت ارزیابی شایسته و مهمتر از آن بررسی و حکّ و اصلاح به استادان این فنّ شریف ارائه نکرده است ، که اگر کرده بود در چند جای این مثنوی بلند که در نعت حضرت صدّیقه ی طاهره سلام الله علیها سروده است وزن و قافیه را نمی باخت!در عهد جوانی ایشان در شهر محل زندگی شان (شهرری)شاعر آیینی ارزنده ای مثل طوطی همدانی می زیسته که می توانسته محضرش را درک فرماید و از آن استاد که نحریرمقدام بود استفاده ها ببرد....
باری ؛ مصراع دوم از بیت اول که بیت مطلع است و قاعدتآ بایستی از حسن برخوردار باشد ، اندکی اضافه وزن دارد:
فاطمه یعنی گل یاس کبود
گر نبود زهرا یقین گیتی نبود...
شاعر به سهولت می توانست مصراع دوم را چنین بسراید:
گر نمی بود او یقین گیتی نبود..
اشکال بعدی در بیت چهارم نمود پیدا کرده است.می گوید:
فاطمه یعنی گل بی خار و خس
دور گشتن از هوی و میل نفس...
در مصراع اول به کاربردن «خس» درست نمی نماید ؛ چون هر گلی یا بی خار است و یا خار دارد.این که بیاییم کنار «خار» از «خس» استفاده کنیم مناسب چنین توصیفی نیست ؛ یعنی «خس» در این جا خوش به جای خود ننشسته است.مهمتر این که در مصراع دوم کلمه ی «نفس» با «خس» همقافیه نیست.برای «خس» واژگانی چون :«بس ـ هوس ـ دسترس و ...»همقافیه است و برای «نفس» با اندکی ارفاق واژه ای چون :«حبس»!شاعر می توانست مصراع دوم را اینگونه بسراید :دور گشتن از هوا و از هوس....در بیت پنجم می گوید:
فاطمه یعنی خدایی زیستن/با علی بودن به چه بگریستن...در این بیت اشکال معنوی وجود دارد و آن در مصراع دوم است.مولا علی علیه السّلام سر مبارک را درون چاه می کردند و فریاد می کشیدند.آن فریاد به نظر نمی رسد که گریستن همراه داشته بوده است که همسر بزرگوارشان نیز آن حضرت را در گریستن همراهی کنند.البته بیت از ضعف تألیف هم رنج می برد که کلیّت شعر از آن بری نیست.از ابیات بعدی که هر یک بی نقصی معنوی نیست غمض عین می کنیم و به بیت چهاردهم می رسیم.در مصراع اول این بیت یک غلط تایپی موجود است که بدیهی است ؛ اما «رخ نیلی» را «رخ نیل» آوردن اشتباه است.....اشکال عمده ی دیگر در بیت نوزدهم است که هم فاقد قافیه است و هم وزن مصراع دومش آشفته شده است:فاطمه یعنی همه عشق علی/گرکه عشق باشد فقط عشق علی...شاعر می توانست کلمه «ولی» را در مصراع دوم به عنوان قافیه بیاورد و مثلآ بگوید:هست عشق راستین عشق ولی...در بیت بیستم شاعر «بازوان» را که جمع «بازو»است با «دشمنان»که مفردش «دشمن» است قافیه قرار داده که اصلآ درست نیست...بیت بیست و دوم هم فاقد قافیه است.بیت بیست و چهارم هم از نداشتن قافیه رنج می برد ؛ مضافآ که در مصراع دومش وزن هم مختل شده است.می رسیم به بیت بیست و پنجم که اگر چه وزنش سالم است اما از قافیه ای غلط و وهن آلود در مصراع دوم در رنج عظیمی است:فاطمه یعنی وجود ذی وجود/بعد او دیگر علی هرگز نسود(!!)شاعر باخود اندیشیده است که حکمآ «نسود»معنی «نیاسود»می دهد و آن را بی کمترین تحقیقی به عنوان کلمه ی قافیه به کار گرفته است.اگر اندکی به خود زحمت می داد و به لغتنامه ای رجوع می فرمود برایش روشن می شد که «نسود»یعنی «نسایید»!...و اما مصراع دوم بیت بیست و ششم را حضرت شاعر حتمآ تغییر دهد که وهن عظیمی در خود دارد.می گوید و به غلط می گوید:در حیات و در مماتش شعله ور....در بیت سی و دوم هم قافیه بر باد رفته است:فاطمه گفتم حسین آمد به یاد/کربلا و نیزه ها آمد به یاد....بیت سی و چهارم نیز فاقد قافیه است و در مصراع دوم وزن خود را به باد داده است:
فاطمه گفتم پیمبر یاد شد/چهارده معصوم به عترت یاد شد...و آخر سر این که حضرت شاعر از پسِ درست سرودن بیت آخر هم بر نیامده است.یعنی با مثنوی بلندی مواجهیم که سراسر ضعف تألیف است ؛ نه حسن مطلع دارد و نه حسن مقطع!در بیت آخر که تخلص را هم یدک می کشد می گوید:شعر جهرودی اگر دارد گداز/این گداز از فاطمه بنت هداست...آیا تا کنون دیده اید که شاعری «گداز» را با «هدا» قافیه کند؟من دیده ام و آن همین جاست!
در پایان به شاعر گرامی توصیه می کنم بر اساس تجربیاتی که اندوخته است لااقل «کم گویی» را پیشه کند تا شاید به «گزیده گویی» نایل شود.چنین باد.
حسین زینلی جهرودی
1397/11/2 در ساعت : 22:58:15
سلام علیکم
ممنونم از راهنمایی و ارشاد حضرتعالی .
انتقادات حضرتعالی به جاست .
پایدار باشید و سرافراز .
|