بخند
قربان خنده های تو ای مهربان بخند
ما را گرفته است غمت در میان بخند
ای آفتاب صبح سعادت خدای را
یکشب به رغم خنده نامحرمان بخند
با خنده های دلکش تو خو گرفته ایم
زیباست خنده های توای قهرمان بخند
ای غنچه امید که افسردی از خزان
تا شاد گردد از تو دل باغبان بخند
ماییم و گریه های جگر سوز روز و شب
بر آتش فراق خود آبی نشان بخند
آه ای مسافری که رسیدی به کوی دوست
سر برکن از دریچه باغ جنان بخند
تا خنده ات تمام جهان را دهد تکان
مانند آفتاب کران تا کران بخند
تا چند ابر محنت و غم سایه افکند
بر این دیار سوخته ای آسمان بخند
بشکست پشت صبر در این گریه زار درد
بار دگر سرود ظفر را بخوان بخند
علی شهودی بستان آباد
پنجشنبه ۲۶ دیماه ۹۸