ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تنها، قلم به دست
درودها! تنها، قلم به دست، کناری نشسته ام در دفترم غزالِ غزل راه می رود روی تو در خیالم و نم نم پلنگِ دل دارد برای دیدنِ آن ماه می رود تا می نویسم از غمِ پنهانِ سال ها قوی سپیدِ خاطره بیدار می شود بر پردهء نمایشِ پیشِ نگاهِ من یک سایهء قشنگ، پدیدار می شود باز آمدی دوباره عزیزم؟ بیا جلو! ای روشنای خاطرِ تاریکِ من، بیا انگار باز با خودِ تو حرف می زنم آری تویی، تویی، تو، به نزدیکِ من بیا .......... در خلوتی که صحنهء میعادِ ما دو تاست پیچیده باز عطرِ تنت در مشامِ من از گرمیِ نگاهِ فریبا و مستِ تو شیرین شده به موسمِ پیرانه کامِ من در حینِ گفتگوی پر از رمز و رازِ ما پروانهء نگاهِ تو پر باز می کند با اسمِ رمزِ شمع و گل و آتش و بهار پرواز را به سوی من آغاز می کند من هستم و تو هستی و یک عمر عاشقی یک صحنه و دوباره تماشای زندگی غرقِ وجودِ هم شده ایم و خرابِ هم تا حل شود مگر که معمّای زندگی! بر پا به خانه ام شده جُنگِ ستاره ها روشن ترین ستارهء این خانه روی توست زیباترین نمایشِ امشب به چشمِ من رقصِ نسیم و بازیِ امواجِ موی توست امّا تمامِ این همه خواب و خیال بود گیسوی تو کجا، تبِ دستانِ من کجا در باغِ سرد و یخ زدهء عمرِ رفته ام دستانِ گرمِ تو، تنِ بی جانِ من کجا؟ پیرانه سر رسید و ندانم که کیستم انگار یک غریبهء از خویش رانده ام "من" پشتِ دربِ بستهء گلزارِ آرزو با قلبِ غرق خون شده، درمانده مانده ام رفت از تنم سلامت و پشتم خمیده از باری که از نبودِ تو بر دوش می کشم امّا به کنجِ خلوتِ خود مثلِ جان به جسم یادِ تو را همیشه به آغوش می کشم محمدعلی سلیمانی مقدم ۲۴-۰۹-۱۳۹۸
کلمات کلیدی این مطلب :  در دفترم غزالِ غزل راه می رود ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1399/3/3 در ساعت : 13:10:8   |  تعداد مشاهده این شعر :  47


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 1 ماه و 14 روز و 21 ساعت و 43 دقیقه و 55 ثانیه است همراه شماییم 445643035.227 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 855 | بازدید دیروز : 7,712 | بازدید کل : 121,716,323
logo-samandehi