ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : فیروزه سمیعی
درودتان باد جناب استاد پور حفیظ فرهیخته ی گرامی 🌞 - به دیده ی لطف مهر می خوانید مهربان 🌺🍃🌹🍀    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
درودها بانوی فرهنگ و ادب استاد سمیعی⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩⁦🙏🏻⁩🌹🌹🌹🌹 - بسیار زیبا می‌سرایید و مخاط   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حفیظ ( بستا) پورحفیظ
بانو جاویدنیا درودها!🌹🌹🌹🌹 - بسیارزیبا ودلنشین بود،تقریبن غزل عاشقانه درحرمش ازاین حقیر هم همچن   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - واقعا تا گفتن شعر سپیدی اینچنین - رگ به رگ می گردد آدم را کمر تا آستین - هرچند    ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما، گاهی فاصله است میان رئالیسم ادبی و دنیای واقعی، شعرتان زیبا بود اما شاید ضروری ترین نیا   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : کریم شاهزاده رحیمی
سلام بر شما - بله اگر از نظر وزنی در نظر بگیرید درو و از باید پشت سر هم و به شکل (دوراز) خونده ب   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : علیرضا حکیم
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : پروین برهان شهرضایی
   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



هنوز
 
                         هنوز
 
از کبوترها به خاک افتاده بال و پر هنوز
می‌توان تا آسمان پل زد از این معبر هنوز
 
ازچه تیغِ عشق یک دم در نیام آرام نیست؟
هست چون مست از هوای او هزاران سر هنوز
 
چشمِ شبنم‌ریزِ آن پیرِ سحرخیزان چه داشت؟
ما و ساقی، هر دو، مستیم از همان ساغر هنوز 
 
روضه‌خوانش کوثریّ و دستمالش خیسِ اشک
جاری است آن چشمه‌ی جوشنده از کوثر هنوز
 
تا قیامت این خرابات، ای خدا، آباد باد
باده‌اش وقتِ خماری می‌کند محشر هنوز
 
با شب‌اندیشانِ دلواپس بگو ما بسته‌ایم
-دل به آن پیشانی بازِ سحرگستر هنوز
 
از جنون لبریز؛ جان باشد چنین ما را به جسم
بر بدن، ما راست، سر، سرشارِ شور و شر هنوز
 
سر نپیچیدم من از خطّش -به‌قرآن- هیچ‌گاه
پیرو و پاسوزِ آن پیرم -به‌پیغمبر- هنوز
 
من دلی سرمست دارم در مدارِ عاشقی
می‌‌کند رقصِ جنون روحم بر این محور هنوز
 
همچنان گهواره‌ی گودرزها و گیوهاست
خاکِ ایران است، خاکی پهلوان‌پرور هنوز
 
نیست ایران هرگز از رودابه و رستم تهی
ماده‌شیران باز می‌زایند شیرِ نر هنوز
 
زنده و زاینده بادا این کهن‌کشور، که هست
-خاکِ پاکش مهدِ نیرم‌های نام‌آور هنوز
 
باشکوها و بزرگا این مهین‌میهن، که نیست
-در جهان جایی از این‌جا بهتر و برتر هنوز
 
در شجاعت، در شهامت، در شهادت، شهره شد
آن هنرها هست در این مرزِ پُرگوهر هنوز
 
باز از آن دریادلانِ سال‌های سختِ جنگ
این دیار از هر طرف دارد بسی لشکر هنوز
 
صف‌به‌صف قد می‌کشند از هرطرف گاهِ نبرد
جان‌به‌کف، جیشِ جگردارانِ جنگ‌آور هنوز
 
از کمین‌کرده‌کمان‌داران هراسم هیچ نیست
هست بس سینه‌سپر در صف، همه صفدر، هنوز
 
این حریمِ امن باشد از حرامی در امان
راه را بسته است بر هر رهزنی رهبر هنوز
 
در تنِ خیلِ سپاه و ارتشِ این‌ مملکت
رگ‌به‌رگ جاری است خونِ مالک اشتر هنوز
 
در خروش آیند جانبازان، به‌وقتش، سیل‌وار؛
سرکش‌اند این رودهای خفته‌بربستر، هنوز
 
هشت سالی کفر نقشِ باطلی زد؛ در عوض
حضرت حق کافران را می‌دهد کیفر هنوز
 
وارثانِ میثم و مقداد؛ بنگر؛ بیکران
حیّ و حاضر، در کنارِ زاده‌ی حیدر، هنوز
 
جاودان نام و نشان و راه و رسمِ حیدر است
هست هم میدان و هم محراب و هم منبر هنوز
 
شد رها یک سنگ اگر، در دم بسی شوریده‌سر
می‌شوند از شوق، دورِ آینه، سنگر هنوز
 
کیستی؟؛ در چشمِ ما آیینه‌دارِ آفتاب
ما تو را، ای ماه، می‌بینیم از این منظر هنوز
 
شأنِ ما شب‌طالعان کوتاه باشد، ورنه هست
-پشتِ ابرِ تیره، خورشیدی بلنداختر هنوز
 
کوریِ چشمِ خزان‌بینان؛ به راهِ آن بهار
باز هم باید نهاد اسپند بر مجمر هنوز
 
نیستش بیم از خزانِ کهنه‌کار و، نوبه‌نو
تازه و تر می‌دهد این باغ‌ برگ‌ و بر هنوز
 
تاخته است و باز می‌تازد بر او پاییز و، باز
باغِ ما برگ و برش بس تازه است و تر هنوز
 
ای‌بنازم! باغبانی را که باغش می‌دهد
در کهنسالی، درختش، میوه‌ی نوبر هنوز
 
هیچ خاکی این‌همه رونق درندشتش نداشت
هر دمن دارد دوصد دامن گُلِ پرپر هنوز
 
برف‌ها بر بام‌ها دارد هنوز این بوم و بر
جنب و جوشی می‌دهد باران به جوی و جر هنوز
 
با چه باران و بهارانی چنین پُربرگ‌وبار
بارورباغا! نمی‌گنجی تو در باور هنوز
 
پابه‌پای نخل‌های سبزه‌رویِ گرمسیر
سرو می‌روید؛ سراسر سرخ، در کشمر هنوز
 
یاد از آن یاران که رفتند و، از آنان یادگار
بازگردد چفیه و تسبیح و انگشتر هنوز
 
پیک‌وار از عرصه‌ی پیکار می‌آید بسی
پیکرِ بی‌سر، سرِ جامانده‌ازپیکر، هنوز
 
گوش بر زنگ‌اند بسیاران هنوز این سال‌ها
خیره باشد چشمِ بسیاری به قابِ در هنوز
 
"ای پدر، این روزها یک عدّه برعکسِ تواند!" (1)
می‌کند شب شکوه با عکسِ پدر، دختر هنوز
 
"با تو هرشو پُر خیالِ مو"؛ زند آتش به دل (2)
-زاریِ زن بر مزار خالی شوهر هنوز
 
سینه‌چاکان!؛ ای جوانمردانِ مجنونِ حسین
هست لیلا را به دل داغِ علی‌اکبر هنوز
 
هر خزان، خود حاصلی از کشت‌وکار حرمله است
می‌چکد خون از گلوی گُل‌گُلِ اصغر هنوز
 
نسلِ نحسِ خولی و شمر و سنان را بنگرید
می‌بُرند از طفل سر، بر دامنِ مادر، هنوز
 
کیست این یاری‌طلب با بانگِ هل من ناصرش؟؛
باز ای یاران، حسین است، از پیِ یاور هنوز
 
زینبا! هرروز عاشوراست؛ هرجا کربلاست
ضجّه بر نعشِ برادر می‌زند، خواهر هنوز
 
مردها را می‌کُشند و، در اسارت می‌برند
-بانوان بیوه را، بی چادر و معجر، هنوز
 
برنگردیده است اسماعیل از مذبح مگر؟
نوحه از هجران چرا سر می‌دهد هاجر هنوز؟!
 
داغ دید ایرانِ ما از بس، نه بر خاکش فقط
-‌می‌دمد حتّی به سنگش، لاله‌ی احمر هنوز
 
گرچه طوفان‌زاست این دریا، ولی ای دل چه‌باک
می‌زند بر کشتیِ ما، عشق، خود، لنگر هنوز
 
عشق، دل‌های دلیران را دهد جان و جنم
سرسپاران را جنون باشد سر و سرور هنوز
 
ما به فتوای توییم ای عشق محکم، گرچه باز
-حکمرانی‌هاست با تزویر و زور و زر هنوز
 
در کنارِ کوخ‌های کاهگل، یک عدّه نیز
-کاخ پشت کاخ می‌سازند از مرمر هنوز
 
سینه‌ی ما آتشین از آه‌های سرکش است
می‌جهد از این اجاقِ سرخ‌سوز اخگر هنوز
 
گفتم ای دل در خمِ آن زلف و گیسو کم بپیچ
دارد این شبراهه صد پیچ‌وخمِ دیگر هنوز
 
من زبانم مو درآورد و، چه حاصل؟؛ چون که دل
-از خمِ گیسو شود در پیچِ زلف، اندر هنوز!  
 
پیشِ رو دشمن کشد تیغ و؛ نگوییم ای‌دریغ
دوست، دردا، می‌زند بر پشتِ ما خنجر هنوز
 
شکوه از دست کدامین سر کنم؟؛ بر زخم من
-دوست می‌پاشد نمک، دشمن زند نشتر هنوز
 
داستان، ای دوستان، از خائنانِ خانگی است
دشمنان دارند این‌جا، بیش و کم، نوکر هنوز
 
از چراغِ باختر چشمِ چه دارید و، چرا؟
خوش‌خیالان! می‌دمد خورشید از خاور هنوز
 
شاعری خوش گفت؛ بت را عزمِ ما در هم شکست
رزمِ ما امّا به جا باقی است با بتگر هنوز (3)
 
ای که خندق را نهادی پشتِ سر؛ خون خفت؟؛ نه!
یاعلی گو، مانده آری، پیشِ رو خیبر هنوز
 
در علن سرد است، امّا در خفا این‌گونه نیست
فتنه را هست آتشی در زیرِ خاکستر هنوز
 
پشتِ هر بام است بانگ و بیرقِ بیدارباش
گرچه برخی کوچه‌ها هستند کور و کر هنوز
 
طعمه‌ای خوش‌طعم و دلچسب است از هر جنبه‌ای؛ 
اجنبی چشم طمع دارد به این کشور هنوز
 
سربه‌زیرِبرف؛ در خواب است و، دنیایی بر آب
من ولی بر رغم کبکم مرغِ خنیاگر هنوز!
 
گرچه در آغازِ آذر زادم از مادر، ولی ست
مرده‌ریگم از پدر، شرجیّ ِ شهریور هنوز  
 
نقلِ عقل از دل نباشد، می‌توان آن را نوشت
مشقِ عشق امّا نمی‌گنجد به صد دفتر هنوز           
 
جنگِ فرهنگ است؛ هان!؛ مردش منم، تیغم تویی
یاری‌ام کن ای قلم، داری اگر جوهر هنوز!

----------------------
1-ناخنکی به ترانکی از دکتر غلامرضا کافی؛ عکس شهدا را بغل کرده‌ایم/عکسِ شهدا عمل کرده‌ایم.
2-با تو هرشو پُر خیالِ مو؛ هرشب خیال من از تو سرشار است (به لهجه‌ی جنوبی).
3-وام‌واره‌ای از جناب محمدکاظم کاظمی؛ گرچه مرحب سپر انداخته، خیبر باقی است/بت مگویید شکستیم، که بتگر باقی است. 

موضوعات :  ادب و مقاومت ،

   تاریخ ارسال  :   1400/5/13 در ساعت : 0:56:0   |  تعداد مشاهده این شعر :  575


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

اکرم بهرامچی
1400/5/13 در ساعت : 2:5:36
همچنان گهواره‌ی گودرزها و گیوهاست
خاکِ ایران است، خاکی پهلوان‌پرور هنوز

نیست ایران هرگز از رودابه و رستم تهی
ماده‌شیران باز می‌زایند شیرِ نر هنوز

زنده و زاینده بادا این کهن کشور، که هست
-خاکِ پاکش مهدِ نیرم‌های نام‌آور هنوز ....احسنت
ابراهیم حاج محمدی
1400/5/13 در ساعت : 2:41:53

درود و دست مریزاد حضرت دوست . ظاهرا سهو القلمی در این مصرع رخ داده است.
{{اجنبی چشم دارد به این کشور هنوز}}
عباس خوش عمل کاشانی
1400/5/13 در ساعت : 8:37:21
باسلام وعرض ارادت
استاد ارجمند.قصیده ای بس فاخر و تأثیرگذار پرداخته اید....زهازه....مرحبابکم.
دروجا سهوالقلم دو مصراع را ناموزون نموده لطفآ اصلاح فرمایید:
عشق، دل‌های دلیران را می‌دهد جان و جنم
سرسپاران را جنون باشد سر و سرور هنوز ....
«دهد» به «می دهد» تبدیل شده است.
و در مصراع دوم بیت زیر هم کلمه یا کلماتی ازقلم افتاده است:
تلّه زیرِ طعمه پنهان کرده در هر جانبی
اجنبی چشم دارد به این کشور هنوز.
عباس خوش عمل کاشانی
1400/5/13 در ساعت : 9:54:0
*خصوصی:
سربه‌زیرِبرف؛ در خواب است و، دنیایی بر آب
من ولی بر رغمِ کبکم؛ مرغِ خنیاگر هنوز!

( من به رغم کبکم اما مرغ خنیاگر هنوز)
عباس خوش عمل کاشانی
1400/5/13 در ساعت : 9:56:54
خصوصی:
تلّه زیرِ طعمه پنهان کرده در هر جانبی
اجنبی چشم دارد به این کشور هنوز

(دام زیر طعمه پنهان کرده در هر جانبی
اجنبی چشم طمع دارد به این کشور هنوز)
ابراهیم حاج محمدی
1400/5/13 در ساعت : 10:6:55
با درود مجدّد
در مصرع ذیل هم سهو القلمی رخ داده و ((می)) اضافه تایپ شده است
《عشق، دل‌های دلیران را می‌دهد جان و جنم》
ضمن این که 《تله》 به شَدّ لام صحیح نیست و بهتر است بجای آن از کلمه ی ((دام)) استفاده کنید .
عباس خوش عمل کاشانی
1400/5/13 در ساعت : 10:34:17
خصوصی
ای جوانانی که می‌باشید مجنونِ حسین
هست لیلا را به دل داغِ علی‌اکبر هنوز ....

استادجاناستفاده از .فعل «می باشید» درنوشته بخصوص شعر به نظر صحیح نیست

ای جوانانی که مشتاقید و مجنون حسین...
یا هر کلمه ی بهتری که بیندیشید.
خلیل ذکاوت
1400/5/15 در ساعت : 20:8:31
با سلام و احترام
از استادان ارجمند آقایان خوش عمل و حاج محمدی بابت یادآوری ها و راهنمایی هایشان بی نهایت سپاسگزارم.
بازدید امروز : 22,127 | بازدید دیروز : 32,944 | بازدید کل : 154,186,963
logo-samandehi