به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، مراسم بزرگداشت چهلمین روز درگذشت زندهیاد یاور همدانی با حضور شاعران فارسیزبان به صورت مجازی برگزار شد. در این برنامه که به همت رضا اسماعیلی و علیرضا قزوه برگزار شد، علاوه بر مرور اشعار زنده یاد یاور همدانی، فرزندان او (پوپک، رامک، سیامک و بابک نیک طلب) از نویسندگان و شاعران معاصر حضور داشتند.
در این برنامه اشعاری از شاعران ایران، هند و کشمیر تقدیم مرحوم یاور همدانی شد و در بخشی از برنامه مدیحهسرایی توسط «کمیل کاشانی» صورت گرفت.
عکسهای قدیمی توسط فرزندان مرحوم همدانی منتشر شد.
* اسماعیلی: «ادب»، آداب دارد
بر اساس این گزارش، رضا اسماعیلی از شاعران کشورمان در این بزرگداشت اظهار داشت:
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید
که آنچه زنده و زیباست نفس این سفر است
* او برای خدمت به شعر وادبیات، همچون سربازی بود در حال آماده باش
اسماعیلی گفت: استاد یاور همدانی انسانی شریف و ادیبی سلیم النفس بود. مردی که عشق به شعر و ادبیات جانش را صیقل داده و از او انسانی زلال و دوست داشتنی ساخته بود. او عاشق الهه شعر و شیفته هم سفری با رهروان وادی ادبیات بود. آن چنان که بدون تنفس در هوای شعر و حضور در محافل ادبی، دچار نفس تنگی و افسردگی میشد.
وی افزود: من در دهه اول انقلاب به واسطه استاد مشفق کاشانی ـ که رحمت خدا بر او باد ـ افتخار آشنایی و همنفسی با یاور را پیدا کردم. توفیق همنشینی با ادیب فرزانهای که همچون شمع، وجودش روشنیبخش محفل دوستان بود. او برای خدمت به شعر وادبیات، همچون سربازی بود در حال آماده باش. شاعری که وقتی برای شرکت در یک شب شعر صدایش میزدی ـ سراز پا نشناخته ـ با کوله باری از شعر شال و کلاه میکرد و خودش را به انجمن میرساند تا «صدای سخن عشق» را در گوش جهان طنینانداز کند.
به گفته این شاعر، من خود بارها شاهد شور و شوق وصف ناشدنی استاد برای حضور در برنامههای ادبی بودم. به یاد دارم در دهه اول انقلاب یک بار با استاد برای شرکت در کنگرهای همسفر بودم و راه دور و درازی در پیش داشتیم. ولی میزبان برای شرکت ما در برنامه یک سواری پیکان فرستاده بود. من با دیدن پیکان متعجب شدم و خطاب به استاد گفتم: «استاد برای شما مشکل نیست این راه دور و دراز را با پیکان بروید؟» و استاد یاور در حالی که چشمانش از شوق برق میزد، بیهیچ مکثی پاسخ داد: «این راه، راه عشق است» و در ادامه شروع به زمزمه این بیت «عطار» کرد:
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
وی افزود: استاد همچون هم نسلانش معتقد بود که «ادب، آداب دارد». میگفت: در عالم شعر و شاعری نمیشود یک شبه راه صدساله را رفت. باید ریاضتها کشید و خون دلها خورد تا به سرمنزل مقصود رسید. او میگفت مکتب نرفته و استاد ندیده نمیتوان در شعر، راهی به دهی برد. از همین رو همیشه به شاعران جوان و جویای نام توصیه میکرد که در وادی ادبیات به دنبال پیری باشند که برای آنان پدری کند. او همچون «صائب» بر این باور بود که:
به مطلب میرسد جویای کام، آهسته آهسته
ز دریا میکشد صیاد دام، آهسته آهسته
به مغرب میتواند رفت در یک روز از مشرق
گذارد هر که چون خورشید گام، آهسته آهسته
اگر نام بلند از چرخ خواهی صبر کن «صائب»
ز پایین میتوان رفتن به بام، آهسته آهسته
اسماعیلی با بیان اینکه استاد یاور، برای صحبت کردن حریص بود، چون سینهاش گنجینهای از خاطرات تلخ و شیرین ایام بود، ابراز داشت: وقتی به دیدارش میرفتی، با شوق و مهربانی دستت را میگرفت و به انجمنهای ادبی میبرد. به انجمن ادبی ایران، محفل حافظ، و شبهای شعر خانگی. دست دلت را میگرفت و به کوچه باغهای خیال انگیز تاریخ ادبیات میبرد، و تو همپای او، با کاروان شعر و ادبیات همراه میشدی و به دیدار ادیبان بزرگی میرفتی که امروز دیگر در میان ما نیستند. به دیدار رهی معیری، مفتون همدانی، محمدعلی ناصح، عباس فرات، شهریار، مهرداد اوستا، گلشن کردستانی، حسین لاهوتی، سپیده کاشانی، و ...
گفتم او برای صحبت کردن حریص بود، و به راستی اینچنین بود. چون هماره گوشش به صدای زنگ کاروان و بیدار باش حضرت حافظ بود:
مرا در منزل جانان، چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
وی اضافه کرد: استاد یاور به خاطر عشقی که به شعر و شاعری داشت، پای ثابت اکثر انجمنهای ادبی دوران خود بود، و سراسر عمر از این انجمن به آن انجمن در رفت و آمد. از این منظر، اغراق نیست اگر او را تاریخ مجسم انجمنهای ادبی بنامیم. ای کاش عمرش به جهان باقی بود و رندی پیدا میشد تا خاطرات او را از انجمنها مکتوب کند و برای آیندگان به یادگار بگذارد. خاطراتی که ثمره بیش از نیم قرن نشست و برخاست با بزرگان و نام آوران ادبیات معاصر ایران بود. اما افسوس که روزمره گی این فرصت را از ما گرفت و زمانی چشم به سوی او گرداندیم که او در آسمان سبز با پرستوها همسفر شده بود!
با گرامیداشت یاد و نام بلند آن ادیب فرزانه، به عنوان حسن ختام، غزلی زیبا از او را با هم زمزمه میکنیم:
ای غنچه امید چه نازی هنوز هم
نازم تو را که محرم رازی هنوز هم
ای دل تو جان گداز تر از آهِ سینه سوز
سر تا به پای سوز و گدازی هنوز هم
روی از درِ تو باز نتابم به هیچ روی
ای خواجه زان که بنده نوازی هنوز هم
یاد رخ تو روشنی خلوت دل است
تا شمع جمعِ راز و نیازی هنوز هم
ماییم و عمرکوته و امید بس دراز
ای آرزو چه دور و درازی هنوز هم
ای مرغ دل چرا به هوای هوس همه
پیوسته در نشیب و فرازی هنوز هم
در سوز و ساز آرزوی وصل «یاورا»
دیگر به سوز هجر چه سازی هنوز هم؟
نامش بلند و یادش گرامی باد.
براساس این گزارش در بخش دیگر این برنامه، نغمه مستشار نظامی غزلی به استاد یاور همدانی تقدیم کرد.
جای تو ای گل این بهاران در چمن خالی است
جایت در این گلزار، در این انجمن خالی است
در کشور شعر و غزل بیت الغزل بودی
یاور، پدر، استاد، جایت در وطن خالی است
اوج تواضع در پریدن را نشان دادی
در سوگ مظلومانهات دست سخن خالی است
پروانهای در پیله دنیای ما بودی
پرواز کردی ناگهان، این پیرهن خالی است
جای غزلهایت نه، اما جای لبخندت
در هند و ایران، طوطی شکرشکن خالی است
این نیمه شعبان نوشتم با غم بسیار
افسوس جای شمع جمع انجمن خالی است
* پیام عباس کشمیری دانشجوی ادبیات فارسی دورہ دکتری، دانشگاہ اسلامی علیگر هند
در این برنامه پیام تعزیت از طرف یاور عباس کشمیری برای استاد یاور همدانی ارسال شد.
هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد
درد باید عمر سوز و مرد باید گام زن
عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع
عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن
سنایی
ناز میکند باغ بر باغبانی که باغ پرور باشد و از دستدادنش آہ و ناله میکند.
گلشن ادبیات هم الان همینطور آہ و ناله میزند چون یک باغبان فوق العادہای از باغ ادب به باغ ابد کوچ کردہ است.
خبر رحلت آقای استاد یاور همدانی برای همه ما صدمه عظیمی است، ما با نهایت تأسف درگذشت این استاد گرامی و شاعر گرانقدر به فرزندان گرامی ایشان بالخصوص در خدمت فرزند ارجمندش آقای محترم بابک نیک طلب تسلیت و تعزیت عرض میکنیم و از خداوند تبارک و تعالی برای استاد مرحوم علو درجات و رحمت واسعه و برای دوستان و سایر بازماندگان صبر و بردباری مسئلت داریم.
در ادامه سرویش تریپاتی، متخلص به «سرمست» گفت: من دکتر سرویش تریپاتی «سرمست» از بنارس هستم. دکتری در زبان سانسکریت دارم شعر پارسی هم میگویم، شاعر ارجمند جناب بابک نیک طلب استاد یاور همدانی پدر گرامی شما مرد مهربانی بود که یک عمر به فرهنگ و ادب فارسی عاشقانه خدمت کرد به عنوان یک هندوی فارسی سرا از دیار هندوستان کوچ پدر مهربان تان را تسلیت میگویم:
صد بهاران صد چمن صد بوست در تصویرِ او
درسِ «گوهر در صدف» بخشد به هر تصویرِ او
این چه نیرنگ است در آینه خانه عشق را
میشکافد رنگِ من با لطف بر تصویرِ او
من نمیدانم که چشمانش چه افسون کرده است
فهمِ من کوتاه شد فوقالبشر تصویرِ او
میکند کارِ دمِ عیسیٰ ز نورِ رنگِ خویش
چشمِ من بیمار اما چارهگر تصویرِ او
ای صبا این نامه من را سوی ایران ببر
تا شوم «سرمست» و بینم تاسحر تصویرِ او
در ادامه اشعار شاعران قرائت شد.
کمیل کاشانی
شعر و سخنش نابتر از شهد رطب بود
در سیره او جلوهگر ایمان و ادب بود
عمرش سپری شد همه در جاده اخلاق
حق باور و حق یاور و هم نیک طلب بود
ایرج قنبری
کو چهره روشن غزل یاور شعر
آن پیر که بود سایهای بر سر شعر
ثبت است همیشه نام خورشیدی او
در سینه روزگار در دفتر شعر
***
شاعر تمام نسلها
شاعر پرنده و درخت
نغمهخوان روزهای سخت
یاور بزرگ
یاور نجیب و خاکسار
فاتح کرانه غزل
واژهها
رشتههای رود
بر لبان او
نام عشق
بر زبان او
کوهمرد پیر
آفتاب سالهای زمهریر
با بهار دستهای او
چه جوانهها که گل نکرد
راه او
ادامه تمام رودهاست
یاوری که
عطر واژههای او
بوی سیب میدهد
کو
کجاست
او که باز هم مرا
میهمان یک سبد غزل کند