فانوس بدست
ما درین جاده اسیریم چو فانوس بدســـــــت
مصلحت نیست بمیریم چو فانوس بدســـــت
چنگ در چنگ اقاقی و سپیـــــــــــدار زدیم
آخر کار کویریم چو فانوس بدســـــــــــــــــت
تا در اندیشه ی مهتاب شب چاردهیـــــــــــم
زلف محبوب بگیریم چو فانوس ، بدســــــــــــت
خویش را گــُــــــــمشده ی دشت تعلل دیدیم
پیش ِخورشید فقیریم ، چو فانوس بدســـــــت
شبِ تاریک و مسیری پُر از احسـاس ِهراس
روشنی بخش مسیریم چو فانوس بدســـــــت
نور فانـــــــوس درین راه هدایت بخش است
ما فقط واسط خیریم چو فانوس بدســــــــــت
چشمه ها خُشـــــــــک شد اما به زبانی دیگر
شاهد مرگ نفیریم چو فانوس بدســــــــــــت
مصطفی معارف 7/6/91 کرمانشاه
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/6/23 در ساعت : 13:32:48
| تعداد مشاهده این شعر :
1001
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.