ای خدای گلهای بی نام و نشان!
ما انسانها ندانسته و ناخواسته برای خود قید و بندهایی درست می کنیم و خود را در آنها گرفتار می کنیم. برخی خرافات و افسانه هایی که در جانمان نشسته اند. برخی حسد ها و کینه ها و لج بازیها، برخی رسم و رسومات بی ریشه؛ و برخی عادات غلط و رفتارهایی که مثل میله های قفس دور خود چیده ایم... و اینها کمترین آثارشان این است که ما را از مهربانی تو دور می کنند.
در این روز از ضیافت ماه رمضان، تو را به جان همه پرنده های آزاد و رها، ما را از شرّ قفسهایی که برای خودمان ساخته ایم رهایی بخش. همین
ای خدای روشنی بخش دلها!
خودم می توانم درک کنم که چقدر باید دنیای قلبم تاریک باشد که تو را نبینم. و چقدر باید از تو دور باشم که نتوانم درکی از مهربانی و نعمت های فراوان تو داشته باشم. و چقدر باید آلوده گناه باشم که ادعا کنم موفقیتی اگر بدست آورده ام حاصل زیرکی و تلاشهای خودم بوده.
...و اگر این شبهای قدر و روزهای رمضان، چشمان مرا به دیدن جمال تو باز نکنند، جز گرسنگی و تشنگی حاصلی نبرده ام.
ای خدای بزرگ و بخشنده!
چشمان مرا آنقدر روشنی ببخش، که به هر سو نگاه کنم جز شکوه عظمت و زیبایی تو را نبینم. همین!
ای خداوند حکیم!
ما آدم های عجول، گاهی برای رسیدن به خواسته هایمان اصرار داریم و دوست داریم خیلی زود به آنها برسیم. بدون اینکه توجه داشته باشیم که ممکن است این خواسته برایمان مفید نباشد. حتی گاهی برای رسیدن به این آرزوها، تلاشهای زیادی می کنیم اما چون به آن نمی رسیم زبان به گلایه باز می کنیم. غافل از اینکه حکمت تو در نرسین یا دیر رسیدن به آن است.
ای خدایی که با نعمتهایت با ما اظهار دوستی می کنی!
ما را بخاطر خواسته های نابجایمان ببخش. و آن چیزی را نصیبمان کن که رضای خاطر تو در آن است. همین!
ای خدایی که لغزشهای گنه کاران را می پوشانی!
ما آدمهای فراموشکار با اینکه می دانیم که گناه، روح انسان را آلوده و از تعادل دور می کند، اما باز اگر مرحمت تو یاریمان نکند، دست از گناه بر نمی داریم.
حالا وقتی به خودم نگاه می کنم و خطاهایی که مرتکب شده ام، مثل یک گیاه پژمرده می شوم. اما وقتی به یاد کرامت و بزرگواری تو می افتم، نشاط و امیدواری در رگهای وجودم به جریان می افتد.
ای پناه بی پناهان! کمکمان کن تا در مسیری که به ما نشان داده ای، پایدار و ثابت قدم باشم. همین!
ای یگانه ای که همتایی ندارد
با اینکه از همه کهکشانها بالاتر نشسته ای اما از رگ گردن به ما نزدیکتری.
تو آن خدای مقتدری هستی که برای بقای دریاها باران را هدیه می دهی. برای خوشیختی ابرها باد را می فرستی. برای شکوفه های درختان لبخند تقدیم می کنی و در قلب ما آدمها عشق را به ودیعه گذاشته ای تا به هم مهر بورزیم. و همین عشق است که ما را نسبت به کوه ها و دریا ها و درختها برتری داده است. چون می توانیم فکر کنیم و با تو حرف بزنیم
ای خدای بزرگ بی همتا، در این روز شریف کمک کن تا وجودم را از گناهان بزرگ و کوچک بتکانم. همین
ای پروردگار صبر و سکوت و سخاوت
اگر گوش شنوایی باشد، حرفهای زیادی در سکوت نهفته است این را می توان از نیایش درختها فهمید. از نجوای رود و زمزمه لاله ها و آفتابگردانها. و این سکوت را تو به آنها آموخته ای که از هر فریادی برتر است.
...و من چقدر حرفهای ناگفته به تو بدهکارم. چه سحرهایی که می توانستم روبرویت بنشینم و با لهجه باران با تو حرف بزنم اما بهانه خواب، مرا از تو دور کرد.
ای پروردگار زیبایی ها!
در بیست و پنجمین روز از ضیافت ماه عزیز رمضان، آغوش مهربانیت را به روی ما باز کن و ما را ببخش و بیامرز.