ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



تو وقتی راه افتادی

تو وقتی راه افتادی

ابراهیم گوشه ای ایستاده بود و با حسرت اسماعیلش را تماشا می کرد که تا قربانگاهِ امتحان رفت و خدای رسالتش را ناتمام نهاد تا اکبرت برخیزد برای اتمامِ آن
و اسماعیل اکبرت را نظاره می کرد که می رود قربانگاهِ حقیقت تا معنا کند حق را و ارزش گذارد بر آن.
دیدی ابراهیم را غسل می داد  چشم هایش را برای بهتر دیدنت و زیباتر تماشا کردنت
اکنون تویی که ارزش دادی بر دار باشد که دارا و ندار در پیشگاهت ایستاده  باشند برای یافتن؛
یافتن نایافته هایی که فقط در هزار پرده ی تویافت می شود
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد

تو بودی که یافتی؛یافتنی ها را
و بافتی به قامتِ انسان لباسی
از تارِ فهم
و پودِ درک

کیست که تو را ببیند
ایستاده بر قله ی تاریخ
و کلاه از سر بر ندارد
احترامت واجب است
چون نماز بر درگاهِ دوست

کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/8/18 در ساعت : 15:28:36   |  تعداد مشاهده این شعر :  410


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 14,471 | بازدید دیروز : 12,916 | بازدید کل : 121,781,404
logo-samandehi