رنج و محنت را مگر دل بر جبین من نوشت؟
سیب و گندم علت تبعید من بود از بهشت!
وسوسه دامی به راه دل شد و غم پا گرفت
وای از شیطان نفس و وای از ابلیس زشت
هر چه درمانم کند سر را به پایش می دهم
نسخه هایی از محبت پشت هم شد رونوشت
عهد انسان با خدا روز ازل تکمیل شد
دانه هایی از سعادت را به خاک عشق کشت
شاید این نسیان آدم پشت پا می زد به دل
ورنه او آیینه دل را به حق نیکو سرشت
هر کسی کو دور ماند از سریر معرفت
قسمت او تا ابد اندوه شد در سرنوشت
ابتدای این غزل تا انتها آیینه بود
گرچه پایان غزل توضیح بود و پا نوشت**
...........................................................................................
**
هلاک شود آن که هلاک می شود با دلیل روشن و نجات یابد آن که نجات می یابد با دلیل روشن [انفال؛42]
بنا بر قول علامۀ طباطبایی؛ او(انسان) قبل از ورود به دنیا در عالم قدس دارای سعادتها و کرامتها بوده و در منزلگاه قرب و رفعت و سرای نعمت و سرور و اُنس و نور، در جوار پروردگار عالم با دوستان روحانی قرار داشته است و سپس به جای آنها انواع رنجها و ناملایمات و گرفتاریها و ناراحتیها را بر اثر میل به زندگی دنیا و این مردار گندیدۀ پست، اختیار می نماید و چنانچه بعداً توجه کند و به سوی او باز گردد، او را به همان مقام سعادت نخستین باز می گرداند
تاریخ ارسال :
1395/5/19 در ساعت : 14:51:16
| تعداد مشاهده این شعر :
530
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.