ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



«غزل گریه می سرود»
«غزل گريه مي سرود»
 
آمد سلام كرد كمي ريز نقش بود 
در چشم هاي باور من خسته مي نمود  
 
لبخند روي گونه اش آرام مي دويد
وقتي نشست چادر خود را كمي گشود 
 
- بانوي آب ! حال تو انگار خوب نيست
آهسته روي شانه ام آمد سرش فرود
 
باران گرفته است تنم خيس مي شود 
بردم به گيسوان بلندش پناه زود
 
اندوه چشم هاي تو حال مرا گرفت
دست خودش نبود غزل گريه مي سرود !
 
دارد به سمت روسري اش دست مي برد
جاري به روي شانه ي او مي شود دو رود 
 
حالا نشسته ايم كسي حرف مي زند
حالا كسي به حسرت من تكيه داده بود
 
شايد هزار بار تو را خواب ديده ام 
شايد هزار بار، از اين خواب ها چه سود! 
 
در دور دست جاده كسي محو مي شود 
دزدانه ابر آمد و خورشيد را ربود 
 
آيينه، آب، كوچه، زني پرسه مي زند
در گرگ و ميش ذهن من آرام مثل دود 
 
با دست و پاي بسته رها مي كند مرا
اين بخت، اين هميشه ي اندوه، اين حسود !
کلمات کلیدی این مطلب :  حسود ، چادر ، کوچه ، جاده ، ریزنقش ، لبخند ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1398/1/15 در ساعت : 21:34:47   |  تعداد مشاهده این شعر :  346


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

صمد ذیفر
1398/1/16 در ساعت : 15:26:18
سلام
و درود بر شما جناب استاد صفادل باصفا
لذت بردم..دستمریزاد
قلم تان همواره نویسا باد و توانا
ان شـــــــــــاء الله
بازدید امروز : 10,473 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,541,704
logo-samandehi