ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



اینان حسین را به یزیدی فروختند
 شب چادری به رنگ سیاهی گشوده بود
گل های نور از دل مردم ربوده بود

میل سکوت بر لب عالم نشسته بود
آیینه ی امید شبستان شکسته بود

در قحط سال عاطفه مردی ظهور کرد
غمنامه های خسته دلان غرق نور کرد

بر بوته های تشنه ی باران نزول کرد
در قلب های خسته و بیجان حلول کرد

فریاد برکشید و به عالم سلام داد
شعر عطش سروده و درس مرام داد

شوری میان عالم و آدم بنا نمود
جان را برای دین محمد فدا نمود

مردی که دیو ظلم و ستم را شکست داد
مرغان عشق از قفس غم رها نمود

بی سر پیام دین خدا را صلا زد و
بطلان سحر شبزدگان برملا نمود

مردی که سوز حنجره اش طعم درد داشت
جشن و سروراهل ریا را عزا نمود

مردانه در برابر ظلمت قیام کرد
در اعتلای دین نبی اهتمام کرد

اعجاز عشق کرده و با خون وضو گرفت
در رزمگاه کرب و بلا آبرو گرفت

خورشید شد به شام سیاهی و اختناق
رعدی زد او  به چهره ی لبریز از نفاق

می گفت در مواجهه با عمروعاصها
با بندگان زور و زر و عام و خاصها

آنان که دین به جلوه ی دنیا فروختند
امروز را به وعده ی فردا فروختند

ای قوم بد سرشت کجا رفته دین تان؟
دلخوش فقط شدید به مهر جبینتان؟

دل را به شوق وعده ی شیطان سپرده اید
سر در میان آخور لذات برده اید

چشمان خود به صورت خورشید بسته اید
 در سایه سار دشمن قران نشسته اید

اما چه سود؛ طایفه ی کور و خسته را
دل های کینه بسته و پیمان شکسته را

آنان مگر که حافظ قرآن نبوده اند؟
یا پیرو رسول و مسلمان نبوده اند؟

بودند و لیک ؛ نور بصیرت نداشتند
صدق و صفا و پاکی سیرت نداشتند

نام خدا اگر چه لقلقه شد بر زبانشان
گردیده بود مذهب و قران دکانشان

مستانه دین به وعده؛ وعیدی فروختند
اینان حسین را به یزیدی فروختند

ا*&*&*&*&*&*&*&*&*&*&

روی سخن به وقت معاصر رسیده است
فریاد دل به لحظه ی حاضر رسیده است

در هر طرف که می نگرم درد و سوزهاست 
این روزها دوباره که تکرار کربلاست

خیل سپاه فتنه سرازیر گشته است
شور و امید و عاطفه زنجیر گشته است

از هر طرف خروش مسلسل ,نفیر جنگ
  طاعون درد و ترکش خمپاره و تفنگ

در کوچه های شهر دگر رنگ عشق نیست
باید برای فاجعه در این زمان گریست

باید دوباره واقعه ها را ز نو نوشت
تاریخ عشق و کرببلا را ز نو نوشت

باید نگاه پنجره ها را جلا دهیم 
باید هوای خانه ی دل را صفا دهیم

باید کسی به معجزه بیدارمان کند
با یک نهیب عاقل و هشیارمان کند

دیگر بس است غفلت و دیگر بس است خواب
خورشید پشت ابر بیا! بر زمین بتاب

ای جلوه ی شکوه بهاران ظهور کن!
دل را غریق نصرت وشور و سرور کن

بر بوته های زرد زمین یک نفس ببار
از کوچه های کشور جانها عبور کن

تقویم دل به زردی پاییز گشته است 
این روزهای خسته دلان را مرور کن

ای آفتاب حسن محمد ، جمال عشق!
در این زمان فتنه، تو میل حضور کن 

ای نوبهار سبز دل انگیز عاشقی!
این واژه های غم زده را غرق نور کن

مجتبی باقی
 
کلمات کلیدی این مطلب :  ظهور ، حسین ، عاشورا ، یزید ، عطش ، ظلمت ، آزادگی ، کربلا ، دین ، مجتبی باقی ،


   تاریخ ارسال  :   1398/6/12 در ساعت : 12:25:31   |  تعداد مشاهده این شعر :  786


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

عباس خوش عمل کاشانی
1398/6/12 در ساعت : 14:12:41
بسم الله النّور
در این سروده ی آیینی قابل قبول اثر طبع غرّای جناب مهندس باقی اگر نخواهم وارد جزئیات شوم و ابیات را موبه مو مورد بررسی قرار دهم ، به دو مورد اشکال بارز قافیه اشاره می کنم:اولین اشکال قافیه در بیت سیزدهم رخ نموده است که «ابن سعدها» با «دردها» همقافیه شده است.برای ابن سعدها کلماتی چون بعدها و رعدها و جعدها را باید قافیه قرار داد.
اشکال دوم در بیت بیست و پنجم به چشم می خورد.در این بیت:کلمات «نهاده اند» و «نشانده اند» همقافیه شده است که درست نیست.برای کلمه ی نهاده اند کلماتی چون:داده اند ـ ستاده اند ـ گشاده اند و ... را باید قافیه قرار داد و برای کلمه ی نشانده اند کلماتی چون:خوانده اند ـ مانده اند ـ رانده اند و ....را باید برای قافیه در نظر گرفت.
امیدوارم جناب مهندس باقی با تغییر قافیه در این دوبیت به اصلاح بکوشد.
والسّلام
مجتبی باقی
1398/6/13 در ساعت : 11:2:12
با سلام و سپاس از نقد و نظر سازنده شما استاد گرامی اصلاحات لازم صورت گرفت با تشکر
بازدید امروز : 6,240 | بازدید دیروز : 18,002 | بازدید کل : 121,537,471
logo-samandehi