رودم که در احساس من باران ترک خورده است
دریا اخیرا از شب توفان ترک خورده است
غمهای من این روزها از جنس باران نیست
گاهی زوایای دل انسان ترک خورده است
این شعرهای لعنتی در دفترم عمریست
از زخم های کهنه ی پنهان ترک خورده است
مثل درختی انتهای باغ می خشکم
وقتی که آب از قلب کوهستان ترک خورده است
از واژه هایم تا ابد اندوه می بارد
روح کبوترهای نافرمان ترک خورده است
عهد من و باران- همیشه – تا ابد باقیست
هرچند هرچند بند آخر پیمان ترک خورده است
در شهر پر کردند من با عشق همدستم
اما نمیدانند در من جان ترک خورده است
دیگر پذیرفتم که طوفان اتفاقی نیست
وقتی که غم در قلب کشتیبان ترک خورده است
حالا مرا در شعرهایت جا بده زیرا
دیوار بغضم گوشه ی زندان ترک خورده است
جــابــرتــرمــڪــ
تاریخ ارسال :
1399/3/1 در ساعت : 20:11:33
| تعداد مشاهده این شعر :
104
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.